درب گفت : من عضو اصلی و همیشگی یک اتاقم که باید حتما کار گذاشته شوم، اگر من نباشم رفت و امدی صورت نمی گیرد و همه در محلی که هستند زندانی می شوند. با کار گذاشتن من اتاق کارایی دارد و نامش اتاق می گردد. من در هر اندازه ای که باشم خوب و مفید هستم.
پنجره: من خیلی زیبا و دوست داشتنی هستم و می توانم بهترین رویدادهای طبیعی را برای مردم و ساکنان اتاق منعکس کنم، بارش برف، باران، خزان و وزش باد را من زیباتر نشانتان می دهم و می توانید از دنیا لذت ببرید. من در بهترین جای اتاق و در قسمت نور گیر نصب می شوم.
درب: چه روزهایی که بسته می مانم و منتظر کسی که مرا بگشاید و هوای اتاق تازه شود، چه روزگارانی که من از تنهایی و بی کسی در ظلمت بودم و منتظر روزنه نوری که نجاتم دهد. من راه رهایی هستم و همه از من می گذرند و چشمشان به نور روشن می شود. من در گذشته از چوب ساخته می شدم و حالا از فلزات با قیمت های مختلف ساخته می شوم.