پیوسته: همیشه
می پیمود: راه را طی می کرد
قصد: تصمیم، منظور، نیّت )
به قصدِ: به منظور( دامان: دامنه
کمند: طناب، بند، ریسمان
تَرک: جایی در پُشت زینِ اسب
باز: پرندهای شکاری با چنگالهایِ قوی و منقاری کوتاه و محکم
آزرده خاطر: رنجیده، دلتنگ، ناراحت
به یک پرواز: با یک بار پرواز کردن
رکاب دار: پیاده ای که همراهِ سوار، راه می رود.
فرود: پایین
بیدرنگ: تُند، فوری، بی توقّف
اتفاقاً: از قضا، ناگهان
مَجال: فرصت
مَلِک: پادشاه
مَنبع: سرچشمه، جای بیرون آمدن
تاخت: اسب را به حرکت درآورد
مخلوط: در هم آمیخته، آمیخته شده، درهم شده
در پیِ: به دنبال
سراسیمه: آشفته، با عجله، سرگردان
باد به گردِ اون می رسید: به کنایه بسیار تُند و سریع حرکت می کرد.
عَرض: گفتن، بیان کردن ( به عرض رسانید: به پادشاه گفت.)
چیره: پیروز
آهِ سرد: آه و نالهای از سرِ ناامیدی و اندوه
مَرکب: آن چه بر آن سوار شوند، مثل اسب
بیجان کردم: کُشتم
معرکه لطفا