جواب معرکه
خلاصه داستان:در یک کلاس درس، مداد و تراش با هم دعوا کردند. مداد می گفت: «من مهم تر هستم. من هستم که می نویسم و حرف های معلم را روی کاغذ می آورم.»
داستان:تراش گفت: «نه، من مهم تر هستم. من هستم که مداد را تیز می کنم و به او کمک می کنم تا بهتر بنویسد.»
دو دوست از هم جدا شدند و هر کدام به گوشه ای رفتند. مداد شروع به گریه کرد. او گفت: «من بدون تراش هیچ کاری نمی توانم بکنم.»
تراش هم ناراحت بود. او گفت: «من بدون مداد هم هیچ کاری نمی توانم بکنم.»
معلم که دعوای آنها را شنیده بود، به آنها نزدیک شد و گفت: «شما هر دو مهم هستید. مداد، تو هستی که حرف های معلم را روی کاغذ می آوری. تراش، تو هستی که مداد را تیز می کنی و به او کمک می کنی تا بهتر بنویسد.»
مداد و تراش با هم آشتی کردند و فهمیدند که هر کدام به دیگری نیاز دارند. آنها با هم کار کردند و کارهای زیادی انجام دادند.
معرکه✨️🦋