سعي مي كردم با دانش آموزان خود بادل وجان درس دهم نه به خاطر دريافت حقوق بلكه براي بالا بردن سطح آموزش ، به آنها بخوبي يادميدادم
واگردانش آموزي تلاش نمي كرد، با آن به سختي برخورد ميكردم براي آنها مسابقه مي گذاشتم ، آنهاي كه هوش رياضي داشتند حمايت ميكردم،
آنهارا معرفي مي كردم واز آنها مي خواستم تا قدرخودرا بدانند، به دانش آموزان مي گفتم كه دركلاس من فقط به رياضي فكركنيد، زيرا رياضي
مانند هنرنقاشي فكربازو آزاد مي خواهد . هركس كه به هرنحو ي رياضي را نمي فهميديا براي يادگيري تلاش نمي كرد علت را جست وجو ميكردم.
اگرمعلم رياضي بودم سعي ميكردم معلم شهريا روستاي خودباشم تابا شرايط زندگي دانش آموزان خودآشنا باشم وحتي گاهي با خانواده هاي آنها
مشورت ميكردم وواگرهم درمحله خود معلم نشدم سعي ميكنم كه با تماس تلفني با والدين دانش آموزان درتماس باشم وكلاس رياضي را كه اكثر
افراد آنرا كلاس خشك ميبينند به كلاس شاد تبديل ميكردم ، كتابهاي درمورد فيثا غورس، خيام، دكترحسابي ودانشمنداني كه درعرصه ي رياضي
نقش داشتند براي دانش آموزان مي خواندم وبا كتابهاي خوب ومفيدرا به دانش آموزان معرفي ميكردم تا آنهاي كه علاقه مند هستند تهيه كنند
وبخوانند . ورياضي را آميخته با هنرهاي ديگر مانند شعرونقاشي آموزش مي دادم، وهميشه دنبال يادگرفتن مطالب جديدو جالب بودم تا اين مطالب
را به دانش آموزان خود منتقل كنم. ودانش آموزان را با انتر نت آشنا مي كردم تا توسط آن به مطالب فرمول هاي رياضي برسند وكلاس خودرا
محدود به كتاب درسي نمي كردم ومطالب بيشتري به دانش آموزان مي آموختم البته كساني كه گنجايش دارند. وبه آنها مي آموختم كه رياضي يعني
زندگي . وبايد آن را آموخت تا به صورت كاربردي از آن استفاده كرد نه براي گرفتن نمره .
ودرآخر: اگرمن معلم بودم به هركسي مي رسيدم كه عاشق رياضي است وآنرا مانند گوهري نگهداري مي كند به اودانش رياضي را ميدادم تا باهم
درنگهداري آن سهيم باشيم.