چشم! یک انشای تخیلی با موضوع 'سرنوشت حیوانات در یک دنیای جدید' بهنام 'آغاز نوید' را برایتان مینویسم:
در یک دنیای جدید، حیوانات رویایی به نام 'نویدان' وجود داشتند. این حیوانات، از نزدیکان زمین آمده بودند و به آرامش و دوستی معروف بودند. پایینتر از آسمان دو پروازگر پرشور به نامهای کاترین و الکسیس بر این دنیای جدید نظارت میکردند.
یک شب، درختان این دنیای جدید روشن شدند. یک جادوگر قدرتمند به نام 'سروش' به حیوانات نوید کلیدی ویژهای داد. این کلید، موجب میشد تا هر حیوانی میتوانست رویاهایش را به واقعیت تبدیل کند.
همه حیوانات هیجان زده بودند. آنها تخیل میکردند که دنیایی کاملاً جدید را با بهترین امکانات و دستاوردهای تازه خواهند داشت. قلب هر یک از حیوانات پر از امید و شوق شد.
یک روز، همه حیوانات با هم دور هم جمع شدند تا مطبوعات نویسند و اعلامیه ای جدید برای همه بنویسند. حیوانات در این اعلامیه وعده یافتن یک جنگلِ باختری تازه و بزرگ با تمام غواصیت ها و جادوهایی منحصر به فرد را دادند.
دیروقت 'سروش' در بین حیوانات ظاهر شد و در دوراهی اعلامیه زمینها را به دو قسمت تقسیم کرد. سمت چپ، جادوی باختری با آرامش و جو بکر وجود داشت و سمت راست جنگل فانتزی با پرجمعیتی و ماجراجویانهتری. هر کدام از حیوانات با دو قالب گرفت و تصمیم گرفتند که در دو قسمت بازی کنند. در آغاز، بسیاری از حیوانات نگران بودند که با انتخاب قسمت خوب بیچاره نشوند، اما سپس از خلال درونی خاموشیهاشون لحظه به لحظه، به شجاعت و باورقویی عمیق رنجیدند. آنها قدرت آراستن خود را با دیگران مساوی کردند.
با گذشت زمان، حیوانات اهمیت «آغاز نوید» را درک کردند. ظاهراً این دنیای جدید و بزرگ، قوانین خود را دارد. حیوانات نگاهی عمیق و بررزنده منظر داشتند و میدانستند که به مقصود خود راه پیدا کم میکنند. نویدان ها چاره ای جذاب برای زندگی پیدا کردند. با همکاری، عملکرد و دوستی همه با هم رشد کرد.
از آن بعد، هر روز زندگی نویدان ها پر از رنجشها و امیدهای جدید بود. هرگز فرصت عادیتر برای تغییر و رشد مانند این را تجربه نکرده گروه اِنسان توانستند که بهتر زندگی کنند. چشمان امیدوار نویدان، جنبشی تقديس، مهرجایی بود.
تاج لطفا