وای بچه ها گفته بودم یه اکیپ موتوری دنبالم میکردن
امروز دیدم همه جا دنبالمون
بعد مدرسه مامانم اومد با ماشین بابام رفتیم پاساژ
بعد اونجا رفتیم خرم
بعد حرم سوار اتوبوس شدیم رفتیم خونه مامان جونم تو اوتوبوس از پنجره نگا کردم دیدم کنار اوتوبوسم داره دنبالم میاد
دیشبم داشتیم میرفتیم خونمون با بابام اینا دور ماشینمون بودن بابام فحششون میداد بخاطر اینکه از جلو ماشین نمیرن کنار
سکته را نمیکنم
سکته من را میکند