غروب در آغوش دریا
ای دریای بیکران، دل تنگم کجایی؟
چشم من در جستجوی تو، چون قاصدک در آسمان تنهایی.
خورشید در آغوش تو میدمد،
مثل عاشقانی که در غروب، راز خود را به عشق میسپارند.
امواج تو آواز میخوانند،
همچون شعرهای دلنشین که در نغمه باد پیچیدهاند.
چشمک ستارهها در دل شب،
بدل به چراغانی از امید برای دلم میشوند.
هر دانه شن، داستانی دارد،
حکایتها و رویاهای دریا را در خود پنهان کرده است.
ای دریای آرام، چه رازهایی نهفته در عمق توست؟
من بر سر ساحل انتظار میکشم،
تا در آغوش تو غرق شوم،
و به آسمان سفر کنم با بالهای خیال.
-نکات ادبی و زبانی:
1. تشبیه: مانند 'چون قاصدک در آسمان تنهایی' که شاعر احساس تنهایی را با قاصدکی در آسمان مقایسه کرده است.
2. نمادگرایی: دریا به عنوان نماد زندگی و رازهای نهفته، و خورشید به عنوان نماد عشق و امید معرفی شده است.
3. تکرار: استفاده از 'در آغوش' در دو مصرع به تأکید بر عواطف و احساسات شاعر کمک میکند.
4. آوازی: استفاده از اجزای موسیقایی شعر مانند 'آواز'، 'آرام'، و 'چراغانی' برای ایجاد حس و فضا.
5. تصویرسازی: توصیفهای زنده از غروب و دریا، که به خواننده امکان تجسم عینی میدهد.
6. پرسش بلاغی: 'چه رازهایی نهفته در عمق توست؟' که باعث میشود خواننده فکر کند و به تأمل در مورد زندگی و اعماق آن بپردازد.