سوال واضح !

رها ...

نگارش هفتم.

بازنویسی شو. بهم بگید

جواب ها

جواب معرکه

*......*

نگارش هفتم

در یک روز خوب و پرنشاط در فصل بهار، با تعدادی از دوستان و همراهان، تصمیم گرفتیم برای تفریح و دیدن زیبایی‌های دشت و صحرا، به بیرون برویم. در نقطه‌ای سرسبز و خوش آب و هوا توقف کردیم و سفره‌ای برای صرف غذا پهن کردیم. در همان حین، سگی از دور متوجه ما شد و به امید اینکه غذایی به او برسد، به ما نزدیک شد. یکی از دوستان، به جای نان یا غذا، تکه‌ای سنگ برداشت و آن را مانند نان، جلوی سگ انداخت. سگ بیچاره جلو رفت، سنگ را بو کرد و سریعاً برگشت و دور شد. دوستان سگ را صدا زدند، اما او هیچ توجهی نکرد و به راه خود ادامه داد. یکی از ما که این صحنه را دیده بود، گفت: «می‌دانید این سگ چه گفت؟» همه گفتند: «نه!» او پاسخ داد: «سگ با خودش گفت این‌ها آدم‌هایی هستند که از بدبختی یا خساست زیاد، خودشان سنگ می‌خورند. پس من از سفره‌ای که غذایش سنگ است، چه توقعی می‌توانم داشته باشم؟»

سوالات مشابه

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام