نگارش هشتم -

درس 4 نگارش هشتم

Hasti .N

نگارش هشتم. درس 4 نگارش هشتم

کمککک لطفا از اینترنت نباشه🥺🙏 تاج میدم

جواب ها

asma ◇◇◇

نگارش هشتم

تاج یادت نره

جواب معرکه

eli ...)

نگارش هشتم

صدای لالایی مادر در اتاق نشسته بودم خواهرم به خواب فرو رفته بود نمیدانم چرا آن شب اصلا خواب به چشم هایم نمی آمد که یک دفعه آسمان رعد و برقی زد و آروم آروم باران شروع به باریدن کرد رفتم و دم پنجره اتاقم نشستم و به فکر فرو رفته بودم با صدای باران یاد لالایی های که مادرم و صدای آرامبخش مادرم افتاده بودم و شب هایی که تا صبح خوابم نمی‌برد و لالایی مادر مرا آرام میکرد دلم خیلی برایش تنگ شده بود بغض گلویم را خفه کرده بود و دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و آهسته آهسته اشک هایم جاری شد صدایی را که از خواندن لالایی مادرم ظبط کرده بودم را پخش کردم و به آن گوش دادن تا آرام شوم و دوباره آن حس آرامبخش را احساس کنم بعد از چند دقیقه طولانی باران بالاخره بند آمد اما صدای گریه ای را می‌شنیدم میخواستم ببینم که آن صدا از چه کسی است و آری آن صدای خواهرم بود...

kim. jisoo.

نگارش هشتم

وزش شدید باد:روزی باعجله از خواب برخاستم کابوس بدی دیده بودم و عرق کرده بودم،نفس نفس میزدم که یکهو به خود امدم و دیدم درست به موقع بیدار شدم زیرا انروز امتحان داشتم و باید درسم را مرور میکردم صفحه های کتاب را تندتند ورق میزدم و باصدای بلند می‌خواندم و از استرس دست و پایم را گم کرده بودم سپس انقدر عجله کردم که زود برسم یادم رفت صبحانه بخورم بند های کفشم را بستم کوله پشتی ابی ام را انداختم و با تا مدرسه دویدم باد شدیدی میوزید انقد شدید که حس میکردم دارم بلند میشوم ولی احساس خوبی میداد صدای باد و ترافیکی که جلوی مدرسه بود صدای بوق و باد های شدید احساس جالبی را به من منتقل میکردند سپس وارد مدرسه شدم و لبخندی زدم انروز را به فال نیک گرفتم

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت