من یکی از هزاران نعمت خداوندم ک باوجود جثه کوچکم اما نقش مهمی در چرخه آب دارم . من قطره آبی هستم ک سفرهای طولانی را پشت سر گذاشته و حالا آماده سفر بعدی هستم
این بار من به همراه دیگر دوستانم باید همراه با ابر به زمین سفر کنیم ، در طی راه آرزو میکنیم یکی آرزو میکند که بر روی ، گلبرگ های یک گل جاری شود و دیگری آرزو میکند روزی به دریا برود ، البته که دریا بودن آرزوی بزرگی است ولی آرزویست دیگر بگذار کمی هم رویایی باشد، حال زمان جدایی ما با هم شده هر یک از قطره ها مقصد دیگری دارند و تعداد اندکی از آنها با هم ،هم مقصد می شوند
من در طی راه با قطرات جدیدی آشنا شدم و از این موضوع بسیار خوشحال بودم ولی گاهی ک به دوستان قدیمی ام فکر می کنم آزرده خاطر می شوم ، یعنی دیگر آن ها را نخواهم دید؟
در نهایت من بر روی گلبرگ های یک گل می نشینم گویی گلبرگ با لطافت که داشتند من را نوازش میدانند و به سبب آن من از روی گلبرگ ها غلتیدم وارد رای برگ گل افتادم کمی بعد بر روی زمین می افتم که آبی جاری از آنجا می گذشت من نیز با آب همراه شدم و به سمت جریان آب روانه شدم . مدت های زیادی گذاشت در مسیر رودخانه به سنگ ها و اجسام سخت زیادی برخورد کردم کردم ولی در نهایت توانستم از میان آنها گذر کنم در حالا خود را در آبی وسیع می بینم که از دین منظره آن مات و مبهوت می شم
درست می بینم ؟ نکند از شدت رویاپردازی خواب میبینم ؟ من در دریا هستم ؟
یکی از قطره ها میگوید تو حالا به آرزویی ک داشتی رسیده ای
صدایش برایم آشنا بود او از دوستان من در ابتدای سفر بود من در آن لحظه قند در دلم آب می شد نمی دانستم چکار کنم
حالا مدت های طولانی است که ما در دریا ماندگاریم اما دوباره باید خود را برای سفری دیگر و تبدیل شدن به ابر آماده کنیم
انشا رو خودم همین حالا نوشتم
ممنو میشم تاج بدی.🙃