جواب معرکه
تشخیص (آدم نِمایی ـ جان بخشی به اَشیاء ـ شَخصیّت بخشی ) :
نسبت دادن اعمالِ انسانی به غیرِ انسان را تشخیص می گویند.
مثال :
اَبر از شوقِ کِه می خَندد بدین سان قاه قاه : در این مصراع آرایه ی تشخیص
وجود دارد (عَمَلِ خندیدن که مُتُعَلِّق به انسان است را به « اَبر» نسبت داده است.)
تکرار : هر گاه یک یا چند کلمه بیش از دو بار در شعر یا نثر بیاید به طوری که بر
زیبایی سخن یا شعر بیفزاید.
مثال :
ـ از دَر دَر آمدی و من اَز خود به دَر شُدم / گویی کَزین جَهان به جَهان دِگر شدم
( تکرار واژه ی « در» و « جهان» )
تَضاد ( طِباق ، مُتَّضاد ، مُخالف ) : دو کلمه از نظر معنی، مُخالف همدیگر باشند.
مثال :
ـ شاه وگدا به دیده دریادلان یکیست / پوشیده است پست وبلند زمین درآب
مُراعات النظیر(شبکه ی معنایی ـ تَناسب ـ زنجیره معنایی):
آوردن چند کلمه از یک مجموعه است که با هم تناسب دارند این تناسب می تواند
از نظر جنس، نوع ، مکان، زمان ـ همراهی و... باشد.
مثال :
ابر و باد ومَه و خورشید وفَلَک در کارند/ تا تو نانی به کف آری و به غِفلت نخوری (سعدی)
در این بیت از سعدی واژه های ابر ، باد ، مَه ، خورشید و فَلَک همه از یک مجموعه هستند.
تشبیه : مانند کردنِ چیزی است به چیزِ دیگر ( هر تشبیه دارای 4 رُکن است)
1ـ رُکن اوّل ( مُشَبّه): کلمه ای است که قَصدِ تَشبیه کردنِ آن را داریم.
2ـ رُکن دوّم( مُشَبّه بِه):همان چیزی یا کسی است که مشبه ،به آن تشبیه می شود،
در واقع همان تشبیه ماست.
3ـ رُکن سوّم(وَجهِ شَبَه):ویژگی مشترک میان مُشَبّه و مُشَبّه بِه است که به آن
وجهِ شَبَه می گویند.
4ـ رُکن چهارم(اَداتِ تَشبیه):کلمه ای است که مُشَبّه و مُشَبّه بِه را به هم پیوند
می دهد.مانند:[مثل، همچون، چون، همانندِ،مانندِ، بِسانِ ، چو ،... ]
مثال:« مادَر همانند آب روانی ، پاک و زُلال است »
مُشَبَّه اَداتِ تَشبیه مُشَبَّه بِه وَجه شَبَه
کِنایه :در لُغَت به معنی پوشیده سُخَن گفتن است و هر گاه عِبارت یا جُمله
ترکیبی دردو مَعنایِ دور و نزدیک به کار رَوَد به گونه ای که ذهنِ ما را از مَعنایِ
نزدیک پی به معنایِ دورِ آن بِبَرَد این آرایه ایجاد می شود،بسیاری از تکیه کلام های
روزانه و ضرب المثل ها نوعی کنایه هستند.
(بیش تر کنایه ها ریشه ی فعلی هستند.)مثال :
ـ فلانی دَهانش بوی شیر می دهد ( بچّه بودن یا هنوز کودک هستی )
ـ دم به تَله ندادن ( گیر نیفتادن )
ـ پا توی کفش کسی نکردن ( دخالت در کار کسی )
ـ آب غوره نگیر ( گریه نکن )
ـ پنبه را از گوشت در بیاور ( خوب گوش کن )
ـ پشتِ پا زدن ( ترک کردن )
ـ از کوره در رفتن ( عصبانی شدن )
ـ آستین بالا زدن ( آماده شدن )
ـ شکستنی است ( با احتیاط حمل شود )
ـ چهره بگشادن ( شاد شدن )
مبالغه ( اغراق- غلو ): آن است که در توصیف،مدح یا ذم یک شخص یا یک صحنه
زیاده روی کنیم. زیاده روی در میان حالت و صفتی است به گونه ای که بسیار بزرگتر
یا بسیار کوچکتر از آن چه که هست نشان داده شود وپذیرفتن آن از نظر عقل وعادت،
محال یا بسیار بعید باشد.
1-زسم ستوران درآن پهن دشت/زمین شد شش و آسمان گشت هشت (فردوسی)
مقصود شاعر این است که از شدت سم کوفتن اسبان وکثرت سوارکاران یک طبقه از
هفت طبقه ی زمین،به صورت گرد به آسمان رفت ودرنتیجه زمین شش طبقه شد و
آسمان هشت طبقه شد.
تخلّص : به اسم شاعر ، تخلّص می گویند که معمولاً در بیت آخر یا یک بیت
مانده به آخر می آید.
مثال :
سعدی