هدیه آسمانی ششم -

درس 6 هدیه های اسمانی ششم

روژیا بزرگی نیا

هدیه آسمانی ششم. درس 6 هدیه های اسمانی ششم

ص ۴۲ هدیه ششم تحقیق کنید سریع بگید

جواب ها

‌‌‌‌

هدیه آسمانی ششم

معرکه یادت نره ادامه داره هنوز

جواب معرکه

نازنین⭐️،،

هدیه آسمانی ششم

بفرما معرکه امام باقر، محمد بن علی بن الحسین علیه السلام، لقبش «باقر» است. باقر یعنی شکافنده. به آن حضرت «باقر العلوم» می گفتند، یعنی شکافنده دانشها. مردی مسیحی، به صورت سخریه و استهزاء، کلمه «باقر» را تصحیف کرد به کلمه «بقر» یعنی گاو، به آن حضرت گفت: «انت بقر» یعنی تو گاوی. امام بدون آنکه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانیت کند، با کمال سادگی گفت: «نه، من بقر نیستم، من باقرم.» مسیحی: تو پسر زنی هستی که آشپز بود. - شغلش این بود، عار و ننگی محسوب نمی شود. - مادرت سیاه و بی شرم و بد زبان بود. - اگر این نسبتها که به مادرم می دهی راست است خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد، و اگر دروغ است از گناه تو بگذرد که دروغ و افترا بستی. مشاهده اینهمه حلم از مردی که قادر بود همه گونه موجبات آزار یک مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد، کافی بود که انقلابی در روحیه مرد مسیحی ایجاد نماید و او را به سوی اسلام بکشاند.

جواب معرکه

عسل :/

هدیه آسمانی ششم

داستان میهمانان حضرت علی (ع) مردی با پسرش، به عنوان میهمان، بر علی – عليه‏السلام – وارد شدند. علی(ع) با اكرام و احترام بسيار آنها را در صدر مجلس نشانيد و خودش روبروی آنها نشست. موقع صرف غذا رسيد. غذا آوردند و صرف شد. بعد از غذا، قنبر غلام معروف علی(ع)، حوله‏ای و طشتی و ابريقی برای شستن دست آورد. علی (ع) آنها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست میهمان را بشويد. میهمان خود را عقب كشيد و گفت: مگر چنين چيزی ممكن است كه من دست هايم را بگيرم و شما بشویيد. علی (ع) فرمود: برادر تو، از سر تو است، از تو جدا نيست، می خواهد عهده دار خدمت تو بشود، در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد، چرا می خواهی مانع كارثوابی بشوی؟” باز هم آن مرد امتناع كرد. آخر علی(ع) او را قسم داد كه: من می خواهم به شرف خدمت برادر مؤمن نائل گردم، مانع كار من مشو. میهمان با حالت شرمندگی حاضر شد. علی فرمود: خواهش می کنم دست خود را درست و كامل بشويی، همان طوری كه اگر قنبر می‌خواست دستت را بشويد می شستی، خجالت و تعارف را كنار بگذار. همين كه از شستن دست مهمان فارغ شد، به پسر برومند خود محمد بن حنفيه گفت: دست پسر را تو بشوی. من كه پدر تو هستم دست پدر را شستم و تو دست پسر را بشوی. اگر پدر اين پسر در اينجا نمی‌بود و تنها خود اين پسر میهمان ما بود من خودم دستش را می شستم، اما خداوند دوست دارد آنجا كه پدر و پسری هر دو حاضرند، بين آنها در احترامات فرق گذاشته شود. محمد به امر پدر برخاست و دست پسر میهمان را شست. امام حسن عسكری(ع) وقتی كه اين داستان را نقل كردند، فرمودند: شيعه حقيقی بايد اين طور باشد.” معرکه یادت نره

ریحانه ایزدی

هدیه آسمانی ششم

لازم نیست حل کنی

جواب معرکه

Hanieh

هدیه آسمانی ششم

خب اینی که من میگم خیلی خوب تره. باید معرکه بدی! ✨ داستان در رکاب خلیفه علی (علیه‌السلام) هنگامی که به سوی کوفه می‌آمد، وارد شهر انبار شد که مردمش ایرانی بودند. کدخدایان و کشاورزان ایرانی خرسند بودند که خلیفه محبوبشان از شهر آنها عبور می‌کند، به استقبالش شتافتند، هنگامی که مرکب علی به راه افتاد، آنها در جلو مرکب علی (ع) شروع کردند به دویدن. علی آنها را طلبید و پرسید: «چرا می‌دوید، این چه کاری است که می کنید؟» این یک نوعی احترام است که ما نسبت به امراء و افراد مورد احترام خود می‌کنیم. این سنت و یک نوع ادبی است که در میان ما معمول بوده است. اینکار شما را در دنیا به رنج می‌اندازد و در آخرت به شقاوت می‌کشاند. همیشه از این گونه کارها که شما را پست و خوار می‌کند خودداری کنید. به‌علاوه این کارها چه فایده‌ای به حال آن افراد دارد؟

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت