جواب معرکه
بدان که مردم بیهنر، مادام بیسود باشد، چون مُغیلان که تن دارد و سایه ندارد؛ نه خود را سود کند و نه غیر خود را؛معنی: آگاه باش که انسان بدون فضیلت و بی لیاقت همیشه بی فایده است. مانند درخت مغیلان که شاخه دارد، اما سایه برای استراحت دیگران ندارد. بنابراین نه به خود فایده می رساند نه به دیگران.
آرایه ها: آرایه تشبیه: مردم به مغیلان تشبیه شده / مردم بی هنر: مشبه / مغیلان: مشبه به / تن دارد ولی سایه ندارد: وجه شبه / مادام» قید تکرار / نه خود را سود کند: در اینجا خود متمم می باشد /
نکات دستوری: فعل (سود کند) بعد از (نه غیر خود را) حذف به قرینه لفظی شده است. / بی هنر: مشتق پیشوندی است.
جهد کن که اگر چه اصیل و گوهری باشی، گوهر تن نیز داری که گوهر تن از گوهر اصل بهتر بُوَد؛معنی: تلاش کن اگرچه با اصل و نصب و نجیب هستی، علم و دانش هم داشته باشی. زیرا دانش ذاتی از نژاد و تبار با ارزش تر است.آرایه ها: گوهر اول: استعاره از اصل و نصب خوب / گوهر دوم و سوم: استعاره از علم و فضلیت / گوهر اصل: اضافه تشبیهی
نکات دستوری: فعل های (باشی) و (داری) مضارع التزامی است.
چنانکه گفتهاند: «بزرگی، خرد و دانش راست نه گوهر را، اگر مردم را با گوهرِ اصل، گوهرِ هنر نباشد، صحبتِ هیچ کس را به کار نیاید و در هر که این دو گوهریابی، چنگ در وی زن و از دست مگذار که وی همه را به کار آید…»معنی: همانطور که گفته اند: بزرگی هر کس به داشتن عقل و دانش است. نه نژاد و نسب، اگر انسان به همراه گوهر اصل و نژاد، از لیاقت و فضیلت بهره نداشته باشد، به او متوسل شو و رهایش مکن، چون که او به همه فایده می رساند.
آرایه ها: چنگ در وی زن: کنایه از متوسل شدن / از دست مگذار: کنایه از رها مکن / گوهر: استعاره از اصل و نژاد / گوهر اصل: اضافه شبیهی / هر: ضمیر مبهم / به کار آمدن: کنایه از مورد استفاده واقع شدن
نکات دستوری: گفته اند: ماضی نقلی / خرد و دانش: مترادف / «را» در (خرد و دانش را) و (گوهر و تخمه را): رای حرف اضافه به معنی «به» => به خرد و دانش، به گوهر و نژادسخن، ناپرسیده مگوی و از گفتار خیره پرهیز کن. چون باز پرسند، جز راست مگوی. تا نخواهند، کس را نصیحت مگوی و پند مده؛ خاصّه کسی را که پند نشنود که او خود اوفتد.
معنی: تا حرفی را از تو نپرسیده اند، چیزی نگو و از سخن بیهوده دوری کن. وقتی از تو چیزی می پرسند، فقط حرف راست بگو. تا از تو نخواسته اند کسی را نصیحت نکن و پند نده، مخصوصا کسی که پند نمی شنود و نمی پذیرد، زیرا چنین کسی خودش گرفتار می شود. (روزی به خاطر پند نشنیدن گرفتار می شود)
نکات دستوری: مگوی: فغل نهی / باز پرسند: فعل پیشوندی (مضارع التزامی) / چون: قید زمان / باز: قید تکرار / راست: صفت جانشین است (= حرف راست) / پرهیز کن: فعل امر
در میان جمع هیچکس را پند مده. از جای تهمت زده پرهیز کن و از یار بداندیش و بدآموز بگریز. به غم مردمان شادی مکن تا مردمان نیز به غم تو شادی نکنند.
معنی: در میان جمع کسی را نصیحت نکن. از رفتن به جایی که مردمان به آن گمان بد دارند دوری کن و از دوستی که فکر بد دارد و کارهای زشت را یاد می دهد فرار کن، با غم و اندوه مردم خوشحال نشو تا اینکه مردم نیز در غم تو، شادی نکنندمعنی: تا حرفی را از تو نپرسیده اند، چیزی نگو و از سخن بیهوده دوری کن. وقتی از تو چیزی می پرسند، فقط حرف راست بگو. تا از تو نخواسته اند کسی را نصیحت نکن و پند نده، مخصوصا کسی که پند نمی شنود و نمی پذیرد، زیرا چنین کسی خودش گرفتار می شود. (روزی به خاطر پند نشنیدن گرفتار می شود)
نکات دستوری: مگوی: فغل نهی / ب