باران محمدی

نگارش هشتم.

انشا از این عکس زود میخ.ام تاج میدم

جواب ها

تینا

نگارش هشتم

من واسه این تصویر نتونستم چیزی بنویسم
ستی😁😁

نگارش هشتم

امروز که از خواب بلند شدم مادرم گفت قرار است به یک جای دیدنی برویم خوشحال شدم چون خیلی وقت بود که جایی نرفته بودیم چمدان خود را بستم وبه فکر سفر فردا بودم انقدر به فردا فکر کردن که چشمان گرم خواب شد صبح چمدان را با کمک پدرم داخل ماشین گذاشتیم به سوی مقصد حرکت کردیم وقتی به مقصد رسیدیم چشمانم از خوشحالی برق زد منظره بسیار زیبایی بود یک کلبه چوبی که کنار یک دریاچه زیبا بود با صدای مادرم به خود آمدم وبه داخل کلبه رفتیم نمای داخلی کلبه مانند بیرون آن بسیار زیبا بود کم مانده بود که ذوق مرگ شوم کمی بعد که ناهار نا خوردیم از پدر و مادرم اجازه گرفتم که به بیرون بروم تا کمی اطراف را ببینم در میاد سبزه ها راه میرفتم و به دریاچه نگاه میکردم هرچقدر نگاه میکردم بیشتر مجذوب زیبایی آن میشدم کمکم شب شد که به داخل کلبه رفتم هوا تاریک شده بود از پنجره کلبه بیرون را نگاه کردم نور ماه درون دریاچه زیبایی فوق العاده ای ساخته بود
^نفس^

نگارش هشتم

😂🤣🤣زحمت کشیدی تینا عزیزم کامنتام باگع وگرنع میخاستم جوابتو بدم🥺😐

سوالات مشابه

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام