زبان انگلیسی نهم -

درس 3 زبان نهم

سوال واضح !

anil ‌.

زبان انگلیسی نهم. درس 3 زبان نهم

لطفا جواب اینو بگید تاج می دم

جواب ها

معصومه

زبان انگلیسی نهم

به نام خدا دوروز مانده بود تا قیامت هر روز هرروز نمی دونستم چم بود به دوستانم سلام نمی کردم. با بی ادبی انها رامسخره میکردم. انها هم مرا تنها میگزاشتن و می رفتن. روز ها روزها گذشت یک روز مریضشدمو رفتمبیمارستان نمدونم چرا احساس کردم دو روز به قیامت مونده بود ساعت تند تند حرکت میکرد وای خدا چقدر زود دوروز شد یک روز خدایا مرا ببخش. خداااااایاااااا کمکم کن. دوستانش امدند. و معذرت خواهی کرد. وقتی معزرت خاهی کرد نیم ساعت دیگه مونده بود گف من دیگه میرم قیامت. دکترا گف نع امید وار باش خوب میشی چون دوباره با دوستات خوب شدی معرکه کن ❤😀

جواب معرکه

.. ...

زبان انگلیسی نهم

دو روز مانده به قیامت نمیدانم اسمش را قیامت بگزارم یا نه قیامتی که شاید فقط برای من بود چرا که کلمه قیامت برای کل جهان هستی هست و نه فقط برای من اما این بار شاید روز قیامت من زد تر از همسن و سال هایم شروع شود . حدود دوسالی که بود سردرد های متوالی داشتم و هر چقدر که زمان می‌گذشت تعداد رفت و آمد های سردردم و شدت درد آن افزایش پیدا میکردم . بلاخره تصمیم گرفتم بروم پیش دکتر و مرا معاینه کند دکتر وقتی من را معاینه کرد نمی‌دانم چرا با نگاهی غمگین به برگه نتیجه معاینه و آزمایش من نگاه کرد . لبخندی بهم زد و گفت چیزی نیست فقط باید کمی بیشتر استراحت کنی و از دفتر دکتر بیرون رفتم و پدر و مادرم وارد دفتر دکتر شدن و وقتی از بیرون آمدن مادرم با چشمانی خیس و قرمز به من نگاه می‌کرد و پدرم با چشمانی خیس مرا در آغوش گرفت . قلبم لرزید نمی‌دانم چرا فکر میکردم دیگر نمیتوانم بیشتر از دو روز در این دنیا باشم بیشتر از دو روز در کنار خانواده و دوستانم باشم . کمی که گذشت و به خانه رسیدیم پدرم و مادرم جریان سردرد های متوالی من را بهم گفتن و متوجه شدم تومور بدخیم و بزرگی داخل مغذ ام داشتم و در این دو سال بزرگتر شده و ساید گفت من از خیلی وقت پیش تومور مغذی داشتم و دیگر جای درمانی نیست . من دیگر بیشتر از دو روز در این دنیا بیشتر نیستم هر چند که دکتر ها مدت زمان زنده بودن من را در یک هفته آینده تایید کردم ولی نمی‌دانم نمی‌دانم چرا فکر میکنم دنیا برای من ۲ روز دیگر تمام می‌شود ۲ روز دیگر قیامت برای من فرا می‌رسد. یک روز گذشت در مدت این یک روز انقدر وضع جسمی من ضعیف شده بود که حتی میشه گفت ۵ درصد موهای سرم ریخته بود و چهره ای زرد رنگ داشتم و از خانه بیرون نمیرفتم . در روز دوم دیگر نمی‌توانستم این وضع رو تحمل کنم و از خانه بیرون آمدم رفتم به خانه یکی از دوستانم شاید میشه گفت همان عشقم که هیچ وقت نتوانستم به او در جند سال گذشته بهش عشقم اعتراف کنم با خود گفتم امروز وقت اعتراف کردن هست امروز باید به او بگویم که جقدر دوستش دارم . وقتی به در خانه عشقم رسیدم دلم لرزید و با اینکه فقط یک متر با در فاصله داشتم به سمت در نرفتم و بازگشتم به سمت خانه . تقریبا روز دوم داشت تمام می‌شد . چقدر زمان از دست دادم زمان هایی که با نگاه کردن به گوشی و خوش گذرانی طی کردم و نتوانستم باری از نیکی و خوبی ها برای خودم جمع آوری کنم تا در آن دنیا در بهشت باشم . ولی منم نمی‌دانستم که قرار است انقدر از این دنیا بروم و حتی نتوانم حتی زمان کوتاهی رو با عشق خود باشم زمانی را برای خدای خود خلوت کنم . چشمانم رنگ سیاهی را می‌بیند تمامی زندگی ام از اول تا آخر برایم مثل فیلمی به نمایش در آمده و آن را می‌بینم برادران و خواهران اجنه و شیاطین به دورم جمع شده اند دیگر این دنیا از دست دادم و باید جواب گو کار های بد و ناشایسته ای که انجام دادم باید شوم . کاش زمانم رو با کار های بیهوده تلف نمیکردم . شما هم زندگی خود را با کار های بیهوده تلف نکنید چرا که دنیا در همین دو روز است .

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت