انشا درباره بار کج به منزل نمیرسد از اینترنت نباشع لطفا

روزی روزگاری کشاورز بسیار تنبلی در روستایی زندگی می کرد. همه محصول های خود را درو کردند اما او از تنبلی این کار را انجام نداد. تا اینکه سرانجام همسرش او را مجبور کرد، که برود و مزرعه را درو کند. کشاورز با کلی تنبلی بالاخره محصول را درو کرد و بار الاغ کرد. بار او کج بود اما او توجه نمی کرد. کسانی که از آنجا رد می شدند به او می گفتند بار تو کج است اما او آنقدر تنبل بود که گوش نمی داد. وقتی به خانه رسید زنش گفت پس بار ها کجاست . مرد گفت روی الاغ اما چون بار کج بود همه ریخته بود. ناگهان پسر همسایه گفت بار کج به منزل نمی رسد.