افراد زیادی را میشناسم که از عینک استفاده میکنند. این افراد هدفهای مختلفی برای استفاده از عینک دارند. پدر من عینک فروش است و من میتوانم عینکیهای زیادی را ببینم.
به دیوار مغازه او عکس مردی است که بابا میگوید یک نویسنده است به نام چخوف! چخوف مغازه بابا عینکی بدون دسته را روی بینیاش گذاشته که یک نخ به آن آویزان است. من همیشه میترسم عینکش بیفتد و بشکند. یک عکس دیگر هم هست که یک دانشمند است که فقط یک شیشه را با دست جلوی چشمش نگه داشته است. بابا میگوید اینها اولین عینکها بودند که در زمانهای قدیم استفاده میشدند.
من گاهی به مغازه او میروم و مشتریهایش را نگاه میکنم. یک روز یک مشتری آمده بود و میگفت که عینکی میخواهد که به شکل صورتش بیاید. بابا دفتری را که در آن عکسهای خانم و آقاهای عینکی هستند، نشان داد و گفت: بعضیها عینک را با توجه به گردی و درازی صورتشان انتخاب میکنند. عینکها را گذاشت و برداشت و یک عینک خیلی بزرگ را انتخاب کرد و گفت: این بیشتر مد است.
یک مشتری دیگر عینک قبلیاش را از چشمش برداشت و گفت که از وزن آن خسته شده است. به بینیاش فشار میآورد. روی بینیاش جای عینک مانده بود. بابا گفت که به جای شیشه، عدسی پلاستیکی برایش میاندازد و بهتر است فریم پلاستیکی بردارد. مشتری دوباره گفت که شیشهاش را آنتی رفلکس بزند چون میخواهد با کامپیوتر کار کند. از بابا پرسیدم عینک آنتی رفلکس یعنی چه؟ گفت یعنی ضد بازتاب نور است. نور را عبور میدهد.
یکی از مشتریهایی که آمد، دعوا کرد و چیزی نخرید، آمده بود عینک آفتابی بخرد. بابا عینک آفتابیهای خاکستری، زرد، آبی، سبز و قهوهای را جلوی مشتری گذاشت و گفت اگر کوررنگی دارد نباید بعضی رنگها را بخرد. مشتری همه آنها را که امتحان کرد و چند بار با عینک از مغازه بیرون رفت و آمد. آخرش یکی را برداشت. قیمتش را که پرسید و بابا قیمت را گفت، مشتری با تعجب او را نگاه کرد و گفت: چه خبر است آقا؟ سر خیابان همین را با پنج هزار تومان میشود خرید. بابا آرام گفت که بهتر است بیشتر مراقب سلامتیاش باشد تا پولهایش! او هم عینک را گذاشت و رفت.
عینک با هر هدفی که استفاده شود، برای بعضی جزئی از وجودشان شده است و بدون آن احساس میکنند که چیزی از وجودشان را گم کردهاند.
**
رفع فوری و دائمی سفیدی موها با این محصول100% طبیعی!📣
تبلیغ
رفع فوری و دائمی سفیدی موها با این محصول100% طبیعی!📣
با تخفیف بخر
yn-ad
انشا خاص درباره عینک جادویی
مقدمه: عینک را دوست می دارم، همان وسیله ای که موجب می شود همه چیز رنگ اصلی خودش را داشته باشد و دنیا تمام حقایقش را به من نشان دهد.
بدنه: گاهی ذره بینی است و گاهی معمولی، زمانی ساده و گاهی تیره، کوچک و بزرگ و زمانی هم با جنس های مختلف، پلاستیکی و فلزی و در رنگ های مختلف. عینک را نگاه می کنم، با خود فکر می کنم که علم برای هر مشکلی راهی یافته و برای چشمی که کم بینا می شود، چشمی کوچک دیگر ردیف می کند و دست انسان را می گیرد. یادم نمی رود که پدر بزرگ همیشه دوست داشت که قرآن بخواند ولی چشمش یاری نمی کرد و اشک می زد.
روزی که دکتر برایش عینک نوشت من هم خوشحال شدم و گاهی می زدم به چشمم و روزهای پیری خودم را تصور می کردم. خطوط درشت می شدند و می خواندم. عینک همان نوع نگاه ما به زندگی هم هست، خوش بینی، بدبینی، حسادت، عشق به مردم که هر کس می تواند نوع بد و تیره را از چشمش خارج کند و نوع روشن و خوب را به چشمش بگذارد.
کسانی که عینک مهربانی و خوش بینی می زنند ،می توانند در دل مردم جا باز کنند و زندگیشان سر