عنوان: زیر خط سردی
حس میکنم دردم از حرفم بزرگتره
این بغض لعنتی با سیگار هم سبک نمیشه
توو آینه یه غریبهست که داره منو میپره
میگم "خوبهام"، ولی خوب نیستم، فقط دلم خستهست
میدونم همه چیز از یه لحظه پاشید
یه لحظه که نور از رو روحم پرید
میخوام داد بزنم ولی صدام برید
همه چی خاکستری شد وقتی دل یخ زد و مَریض
من سردم، حتی وقتی آتیشم میسوزونه
توو جهنم خودم تنهایی یه قانونِ
یه مشت درد توی مشتام، یه فاز داغونِ
گنگم چون بغضم از هزار تا فریاد خونِ
یه عمره جنگیدم با فکرای خودم
با سایههام که شب میا