جواب معرکه
1کودکان غزه و لبنان، با چشمهایی که زودتر از سنشان، عمق درد را فهمیدهاند، روزگار را سپری میکنند. آنها میان آوار و دیوارهای زخمی، کودکانههایشان را گم کردهاند. بازیهایشان به سایهها و خوابهای کوتاهی تبدیل شده که در آنها، صدای بمب و ترس از دست دادن عزیزان نیست. این کودکان، گاهی با لبخندی کوچک به زندگی سلام میکنند، اما در پس آن، دنیایی از دلهره و آرزوهای ناتمام پنهان است.
چه دردناک است که دنیای رنگارنگ کودکی، برای آنها به رنگ خاک و غبار آمیخته است. آنها روزهایی را به یاد میآورند که شاید هیچوقت از ته دل نخندیدهاند، روزهایی که خواستههایشان، ساده و کوچک و به اندازهی یک زندگی عادی بوده است. آرزو دارند مدرسهای آرام، بازیهای بیپایان و شبی بیصدای جنگ داشته باشند؛ دنیایی که در آن، کودکانههایشان رنگ امنیت و آرامش بگیرد.
این کودکان، قهرمانانی کوچکاند؛ با دلهایی بزرگتر از آنچه تصور میشود. هر بار که بغضشان را فرو میخورند، به امید روزی هستند که شاید درخت صلح و آرامش برایشان سایهبان شود و دیگر هیچ کودکی در زیر آسمان تیرهی جنگ نباشد.
این یدونه
2کودکان غزه و لبنان، با دستان کوچکی که هنوز دنیای بازی و شادی را لمس نکردهاند، در میان آوار و صدای بمبها بزرگ میشوند. نگاهشان به آسمان پر از امیدی است که شاید روزی روشنتر شود. آنها درس صبوری را زودتر از همه میآموزند، میان کوچههایی که بوی خاک و غربت گرفته است. در دل کوچکشان، آرزویی بزرگ نهفته است؛ آرزوی کودکی کردن، بیهیاهو و بیترس.