جواب معرکه
چند روز پیش، روزی عادی به نظر میرسید. صبح زود از خواب بیدار شدم و به کارهای روزمرهام رسیدم. در حین اینکه مشغول نوشیدن چای بودم، ناگهان صدای زنگ در به گوشم رسید. با کنجکاوی به سمت در رفتم و در را باز کردم. پستچی با لبخندی بر لب و یک بسته در دستش در مقابل من ایستاده بود.
بستهای که پستچی برایم آورده بود، به نظر میرسید که از دوردستها آمده باشد. با دقت بسته را گرفتم و به داخل خانه برگشتم. قلبم به تپش افتاده بود؛ زیرا همیشه بستهها برایم حس خاصی دارند. آیا این بسته هدیهای از یک دوست است یا شاید یک کتاب جدید که منتظرش بودم؟
با احتیاط بسته را باز کردم. کاغذهای رنگی و نوارهای چسبیده به آن را کنار زدم و در نهایت به محتوای بسته رسیدم. یک کتاب زیبا و یک نامه از دوستم بود. در نامه نوشته بود که این کتاب را به عنوان هدیهای برای من فرستاده است تا از خواندن آن لذت ببرم. احساس شادی و قدردانی در دلم شکل گرفت. این بسته نه تنها یک کتاب، بلکه نشانهای از محبت و دوستی بود.
بعد از آن، ساعاتی را صرف خواندن کتاب کردم و هر صفحهاش مرا به دنیای جدیدی برد. این تجربه به من یادآوری کرد که گاهی اوقات یک بسته کوچک میتواند احساسات بزرگ و زیبایی را به همراه داشته باشد.
در نهایت، روزی که پستچی برایم بستهای آورد، به یادم خواهد ماند. این روز نه تنها به خاطر محتوای بسته، بلکه به خاطر احساس دوستی و محبت که در آن نهفته بود، برایم خاص شد.
معرکه ندی گزارش🥲