س هر کی انشا با موضوع تخیلی که در اینترنت و گوگل نباشه معرکه میدم موضوع تخیلی

نشسته ام در پهلوی آسمان بی کران در زیر سایه ی آفتاب دیده بر آسمان می نگرم و چرخش مرغابی های که باهم عشق بازی می کنند را داستانشان را می نویسم و می بینم . دلم میخواهد به طرف دریاچه برم واقعا هوا مثل هر روز معرکه است . تا به دریاچه رسیدم پاهایم را در آن گذاشتم ماهی ها سریع به پاهایم هوجوم بردند و در حال مکیدن پاهایم شدند آنطرف تر که باز ماهی های دیگری بودند که با صدای شر شر آب آهنگ خود را تنظیم کرده اندو در حال رقصیدن اند هر مو جی که می گذرد به همراه نوازش مو های منم بر می خورد واقعا که لطف و لطافت طبیعت زیباست. ناگهان از آن طرف تر از ده صدای پر خروشی در ذهن و گوشم سنگین بر خورد می کنم. تا که آنجا می رسم می بینم که یکی از برادر و خواهر هایم بر روی زمین افتاده اند همانطور مبهوت می مانم و به کمک بچه گنجشک های اطراف درخت می روم و دامنم را بالا میگیرم و آنها را داخل دامنم می گذارم . تا که به صدای آن اره برقی نحس می رسم می بینم که یکی از فرزندان پلید شهر در حال قطع برادر و خواهر هایمان«درخت»است مانع کارش می شوم و مرا به تمسخرش می گیرد که ناگهان درخت بر رویش می افتد واورا به زمین هدیه می کند. تا به ده باز می گردم که موضوع را به اهالی شرح دهم . دفتر خاطرات خود را می بینم که باد در حال ورق زدن و خواندن اوست از تولیدی دفتر خاطراتم می نگرم و قدر کار گران و طبیعت را بیشتر می دانم. ‌باسلام دوست عزیز موضوع رو خودم کاملا تخیلی نوشتم نه تقلب یا از گوگل اگه خوشت اومد میتونی معرکه بدی ممنون میشم🙂