ࢪیـحان :/

نگارش نهم. درس 7 نگارش نهم:

سلامم انشا درباره خاطرات درخت خشکیده.. کسی نوشته؟ لطفا از نت نباشههه :)

جواب ها

SJD 💞

نگارش نهم

💞💞💗💖سلام لطفا معرکه بده 💞💞❤💗 مقدمه: روزهای زیادی از عمرم گذشته و حوادث بسیاری را در خود دیده ام. طوفان و سیل و زلزله و جنگ و روزهای خوش بهار و باران را هم خوب به یاد دارم. خاطرات مردمانی که در کنارم نشستند و حرف ها با هم زدند و مرا شاهد گرفتند و من همه را خوب به یاد دارم. بدنه: درختی کهنسالم که شاید بیشتر از صد سال عمر داشته باشم و در بهترین جای این گذرگاه عمومی و در میان رفت و آمد مردم جای دارم. گاهی عروسی و دامادی در کنارم عکس یادگاری گرفتند و زمانی هم دو عاشق را دیدم که چه دلبرانه با هم حرف می زدند و مرا شاهد قرار خود کردند و من سالهای سال میعادگاه عاشقان بوده ام. گاهی مادری و پسری در کنار من نشستند و شامی و ناهاری خوردند و سال بعد مادر از دنیا رفت و حال پسرش هر سال به یاد مادر به کنارم می آید. مادری هنگام سربازی پسرش در کنار من او را راهی کرد و هر بار که گذرش می افتد از من یاد می کند. من ایستگاه و محل قرار زایران زیادی بوده ام و گاهی بهترین و راحت ترین آدرس، روزگاری پستچی قدیمی نامه ها و بسته هایش را کنار من توزیع می کرد. من خاطرات رزمندگانی را از کنار من اعزام می شدند را خوب به یاد دارم و آن خاطره خوش رهایی و بازگشت اسرای جنگ کشورم را هم به یاد دارم. خاطرات عاشقانه پیر مرد و پیر زنی که اولین سفر مشهدشان را از کنار من رفتند و حالا هر بار یادشان می آید که از کجا و چه زمانی به مشهد رفتند. من پسربچه های زیادی را به یاد دارم که از شاخه های من بالا می رفتند و هر کدام مردانی بزرگ شده اند و گاهی در کنار من با هم می نشینند و حرف می زنند. نتیجه گیری: جان بخشیدن به اشیا موجب زیباترشدن نوشته می گردد. چه بسیار سخنانی که به این شیوه می توان نوشت و بر زبان جاری کرد. نوشتن را فراموش نکنیم و از تمام عناصر طبیعت برای بهتر شدن نوشته خویش بهره بگیریم. معرکه یادت نره

جواب معرکه

niki_ karimi

نگارش نهم

به نام خدا باد تند بر شاخ و برگ هایم پیچید نمی‌دانستم باد از کدام سمت می‌آید همیشه همین طور است درخت بغل دستی ام درخت پیر و کهن سالی بود که خشک شده بود هر روز با هم درد و دل میکردیم او می‌گفت قبلا هر سال اول تابستان برگ هایش پر بار بودند و سیب های زیادی داشتند سرخ به قرمزی خون میگفت صاحب باغ آن موقع ها هر روز آبش میداد اما به خاطر کم بار شدن خشک شده صدای پایی آمد و نگام روی شیع براق دست پیر مرد خشک شد خدای من تبر باورم نمیشه آرام آرام نزدیک شد فکر کنم حتی باد هم ترسید که دیگر صدایی نیامد تق تق شروع کرد به زدن به تنه درخت بیچاره در حال جان دادن اشکم رخت و آنقدر گریه کردم که نمی‌دانستم کی شب شد و درخت بیچاره چند تکه شد و روی کول پیر مرد به طرف خانه رفت از نبود درخت اشکم دوباره ریخت فکر کنم آسمان هم دلش سوخت که بارید صبح با صدای ریزی بیدار شدم و به ته کنده خیره شدم جوانه ای کوچک که گفت سلام من به لطف اشک های تو و باران رشد کردم من درخت سیب هستم

سوالات مشابه درس 7 نگارش نهم:

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام