جواب معرکه
آسمان شب
مقدمه: شب و روز از چرخش زمین به دور خودش پدیدار می شوند. اما شب و آسمانش جلوه بهتری دارد و نمایش بسیار زیبا و دوست داشتنی است. هر بار که ستاره ها را می شمارم عدد کم می آید و خوابم می برد و نمی توانم به جایی برسم. هر ستاره که پرنور تر است خودنمایی بیشتری می کند.
بدنه: شب با تمام رازش از راه می رسد و من هم تلاش می کنم که آسمانش را خوب و دقیق نگاه کنم. یکی ستاره پروین است و دیگری کیوان و زحل، نمایشان زیبا و انگار با سوزنی به سینه آسمان دوخته شده اند و منجوق آسمان هستند. دستم به ستاره ها نمی رسد و از دور، دستی و سری تکان می دهم و خوشحال می شوم.
انگار تمام زیبایی و بزرگی جهان در شب نهفته است و همه موجودات در مهمانی شب بی صدا و در سکوت حاضر شده اند. آن ستاره شمالی که در قدیم معیار اذان صبح بود را خوب نگاه کن، ستاره هایی که کم کم بی نور می شوند و خاموش را هم دیدم و با آنها خداحافظی کردم و آنها هم رفتند. کم کم آن ستاره دور دست هم از راه می رسد و خوشحالی دوچندان می شود.
آسمان هم با آن برافراشتگی و عظمت تسلیم ستاره های شب است. بی ستون است ولی برافراشته و پر از غرور، آبی و زلال و در شب سوسو زن ستاره های درخشان و پر از عشق. دفتر خاطراتم را بر می دارم و لب حوض حیاط شروع به نوشتن می کنم و برای هر کدام از ستاره ها داستانی و قصه ای که همگان بخوانند. شب به نیمه رسیده و من هم خوابم گرفته و می خواهم با ستاره ها به خواب بروم و صبح روز بعد را با آسمان روشن شروع کنم.
کم کم خودکار هم خسته می شود و بالشم از خاطره ستارگان روشن می شود و من هم با دنیای خودم به خواب می روم و این آسمان زیبا را به خدای مهربان می سپارم، تو ای مظهر زیبایی و جمال و لطف، چه در موجودات زیبا و جذاب و دوست داشتنی هستند، دب اکبر، دب اصغر، تمام ستارگانی که از کهکشان های دور به این مهمانی آمده اند را هم در مجلس شب دعوت می کنم و مهمانی را به راه می اندازیم.
نتیجه گیری: خدای مهربان تو را سپاس که همه زیبایی ها را به زمین و آسمان دادی تا انسان لذت ببرد. کاش بتوانیم قدر نعمت های فراوانی را که به ما داده ای بدانیم و لحظه لحظه تو را یاد کنیم.
تاج