نگارش نهم -

درس 5 نگارش نهم

زهرا عباسی

نگارش نهم. درس 5 نگارش نهم

سلام امیدوارم حالتون خوبه باشه من من میخواستم حکایت فصل ۵رو بهم بنویسن و بفرستید

جواب ها

احسان زند

نگارش نهم

بازنویسی حکایت: روزی روزگاری در روستایی خوش آب و هوا، مردی زندگی می کرد. این مرد همیشه قبل از اینکه به عاقبت و نتیجه کاری فکر کند، آن کار را انجام میداد. یک روز به دلیل شکم درد زیاد، به مطب دکتر رفت. در حالی که که با دست شکمش را گرفته بود و از درد به خود می پیچید به دکتر گفت: شکم درد بدی دارم، خواهش میکنم زودتر دارویی به من بده تا از این درد خلاص شوم. دکتر به او گفت: چه چیزی خوردی که شکمت درد گرفته؟ مرد گفت: نان خورده ام، نان سوخته! دکتر به پرستار گفت برایم داروی چشم را بیاور. مرد گفت من شکمم درد میکند، داروی چشم به چه دردم میخورد؟ دکتر به مرد گفت: تو اگر چشمت سالم بود، نان سوخته نمی خوردی که حالا شکم درد بگیری.

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت