نگارش هفتم -

درس دوم نگارش هفتم

سلام میشه صحفه 36نگارش هفتم و میخوام ولی از گوگل نباشه هرکی بفرسته بش تاج و فالو میکنم و هر سوالی داشتید جواب میدم

جواب ها

Ayda

نگارش هفتم

روزی در فصل بهاران با دوستان خود ب تماشای صحرا و دشت ب بیرون رفته بودیم. وقتی ب جایی سرسبز و زیبا رسیدیم ،در آنجا سفره انداختیم، سپس سگی از دور ما،را دید و آمد کنار ما یکی از دوستانم،پاره سنگی برداشت و ب سوی سگ پرتاب کرد. سگ سنگ را بود کرد و رفت ،هرچقدر صدایش زدیم ب ما هیچ ،توجهی نکرد. یکی از دوستانم گفت:می دانید این سگ ب ما چ گفت؟گفت:این بدبختان از گرسنگی سنگ می خوردند و من از سفره این ها چ توقعی خواهم داشت؟

Amir

نگارش هفتم

روزی از روزها در فصل بهار با تعدادی از دوستانم به صحرا رفته بودیم جایی نشنیدم و سفره پهن کردیم سگی از دور به ما نزدیک شد یکی از دوستان به آن سنگ انداخت و او رفت و هرچه صدایش زدیم بر نگشت یکی از دوستان گفت می دانی آن چه گفت او گفت این بد بختان که از گرسنگی سنگ می خورند از سفره آنها هم توقعی نیست

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت