تاج بده
زنی بود که درباره ی همسایه اش دچار سوءتفاهم شده بود و مدام پشت سر او پیش دیگران صحبت کرده و برایش شایعه درست می کرد، حرف های زن همه جا پیچد و کم کم به گوش همسایه رسید و باعث دلخوری و ناراحتی او شد.
بعد از مدتی زن متوجه شد که حرف هایش درباره ی همسایه کاملا نادرست بوده و برای جبران اشتباهش پیش مرد دانایی رفت و پرسید که چگونه می تواند کار اشتباهی که در حق همسایه اش انجام داده را جبران کند؟
مرد دانا به او گفت: به مغازه ای برو و یک مرغ بخر و بعد از کشتن آن پرهایش را در مسیری که می آیی بریز، زن کاری که مرد دانا گفته بود را انجام داد و سپس دوباره پیش او برگشت.این بار مرد دانا گفت: خوب حالا برگرد و تمام پرهای ریخته شده را جمع کن و برای من بیاور.
زن همان مسیری که آمده بود را برگشت و سعی کرد تمام پرها را پیدا کرده و جمع کند اما باد بیشتر آن ها را جابجا کرده بود و خبری از پرها نبود، عاقبت او ناامید و خسته تنها با سه پر پیش مرد دانا برگشت.
پیرمرد با دیدن زن گفت: تو نتوانستی تمام پرها را پیدا کنی، می بینی؟ شایعه هم دقیقا همینطور است پخش کردن آن آسان است اما جبران آن غیر ممکن، این بار حواست باشد قبل از ریختن آبروی کسی به فکر جمع کردن آن هم باشی.