معلم انتهای کلاس نشسته بود و به فکر فرو رفته بود
فعل بود. نهاد معلم.
باز پر زد و آب جام را تمام ریخت
فعل ریخت. نهاد باز.
رکاب دار شاه رسید و باز را کشته و شاه را تشنه یافت
فعل یافت. نهاد رکاب دار.
من همه ی مردم ایران را همراهی کرده و بر زبان آنها جاری بودم
فعل بودم. نهاد من.
در خان چهارم رستم با جادوگری روبه رو می شود
فعل می شود. نهاد رستم.
معرکه رو میدی لطفا