هدیه آسمانی ششم -

درس 7 هدیه های اسمانی ششم

آنیتا ااا

هدیه آسمانی ششم. درس 7 هدیه های اسمانی ششم

امامت رو خلاصه ولی کامل و درست توضیح بدید معرکه میدم

جواب ها

🫀 ♥️Elina ♥️🫀

هدیه آسمانی ششم

.. من که هیچ کس را نمی‌شناختم و لهجه آنها را نمی‌دانستم کی از بچه‌ها آمد جلو و به من سلام کرد ولی من زبان آن را بلد نبودم و یک نفر ه فارسی بلد بود آمد جلو و به من گفت این پسر دارد به تو سلام می‌کند و من هم خوشحال شدم که یکی زبان من را بلد است . من با اون کسی که فارسی بلد بود اسمش را پرسیدم و با او دوست شدم. چند روز بعد آقا معلم ما را در کلاس نگه داشت. به من گفتش که لطفاً به احمد مک کن تا ریاضی‌ اش خوب شود. من هم ر روز با احمد به خانه هم می‌رفتیم تا به احمد ریاضی یاد دهم. روز بعد احمد به من گفتش که بیا مدرسه نرویم و همینطور ادامه پیدا کرد که ما مدرسه نرفتیم. یک روز بچه‌ها ما را دیدند و گفتند که چرا نمی‌آیید به کلاس. من هم که کارم پشیمان شده بودم به ایستگاه رفتیم و دوباره سوار اتوبوس شدیم و بچه‌ها دور ما جمع شده بودند احمد فرار کرد و من اونجا مونده بودم که نمی‌دانستم به بچه‌ها چه بگویم. بچه‌ها من را مدرسه بردند ، و آقای مدیر گفتش که بیا در اتاقم من همه چیز را برای آقای مدیر تعریف کردم و آقای مدیر هم گفتش فردا دوستت را هم به کلاس بیاور پشیمان شده بودم رفتم خانه احمد و گفتم احمد بهتر است که به کلاس برویم ن از کار خودم پشیمون شده‌ام و می‌خواهم خودت را هم به مدرسه برویم و چیزی بیاموزیم روزی که بر کلاس رفتیم احمد با من نیامد ولی آقای معلم به بچه‌ها گفت این هم دوست شما

حمید رضا کریمی

هدیه آسمانی ششم

میتونی حل کنی

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت