---
**حکایت شخصی که شتر کم کرد**
روزی کسی یک شتر داشت، ولی اون رو کمی کم کرد، یعنی قسمتی از اون رو فروخت یا کاهش داد، و گفت: «اگر شتر رو پیدا کنم، اون رو فقط به یک درم (یعنی یک پول خیلی کم) میفروشم.» وقتی هم شتر رو پیدا کرد، پشیمون شد که چرا این کار رو کرده.
برای اینکه سوگند خودش را نشکنه، یک گربه را در کنار شتر آویخت و شروع کرد به فروش، و گفت: «چه کسی این شتر رو به قیمت یک درم میخره؟ اما من هر دو رو، هم شتر و هم گربه، با هم میفروشم!»
یه شخصی هم اونجا بود، که گفت: «این شتر خیلی ارزان است؛ اگر این قلاده (رساندن یا تضمین) در کردن نداشت، بهتر بود!»
این حکایت نشان میدهد که بعضی وقتها انسان میخواد خودش رو با وعدههایی که نمیتونه برآورده کنه، فریب بده یا قولهای بیپایه بده، و در نهایت، گاهی کارش به جایی میرسه که خودش هم نمیدونه چه خبره، و کارش از روی کمتوجهی یا ناپایداریه.
---