ریاضی دهم -

فصل2 ریاضی دهم

بنب هم

ریاضی دهم. فصل2 ریاضی دهم

یکی حل کنه معرکه میزنم

جواب ها

جوابی تا کنون ثبت نشده

عنوان: اگر می‌توانستم نامرئی باشم اگر روزی بتوانم نامرئی شوم، دنیای جدید و عجیب و غریبی را تجربه خواهم کرد. نامرئی بودن برای من فرصتی است تا به طور کامل چیزهایی را که همیشه کنجکاو بودم، مشاهده کنم. در این انشا، به بررسی احساسات و تجربیات مختلفی که ممکن است از این وضعیت نصیبم شود، می‌پردازم. اولین حسی که نامرئی بودن به من می‌دهد، آزادی است. من این امکان را دارم که به مکان‌های مختلف بروم، بدون اینکه کسی مرا ببیند. می‌توانم به رویدادهای مهم، کنسرت‌ها، یا حتی نشستن در کنار افراد مشهور بروم و از نزدیک شاهد رفتار آن‌ها باشم. این تجربه‌ای است که ممکن است خیلی جذاب باشد. با این حال، نامرئی بودن تنها جنبه‌ مثبت ندارد. یکی از مسائلی که باید به آن توجه کنم این است که وقتی نامرئی می‌شوم، احساس تنهایی زیادی را نیز تجربه می‌کنم. فردی که نامرئی است، نمی‌تواند با دیگران ارتباط واقعی برقرار کند. این احساس جدا بودن از جامعه و دوستان ممکن است باعث شود که دلتنگ شوم. برای من، ارتباط انسانی یکی از ارزشمندترین چیزهاست و بدون آن، نامرئی بودن، تنها به یک زندانی درون خود تبدیل می‌شود. در کنار این‌ها، اگر نامرئی بودم، می‌توانستم به رازهای دنیای بزرگ‌تر پی ببرم. می‌توانم به جاهایی بروم که دیگران نمی‌توانند و با این کار، حقایق جدیدی در مورد زندگی و رفتار انسان‌ها کشف کنم. اما باید مراقب باشم تا از این قدرت سو استفاده نکنم. نامرئی بودن می‌تواند باعث شود که به حریم خصوصی دیگران تجاوز کنم و این چیزی نیست که من بخواهم. در نهایت، اگر می‌توانستم نامرئی شوم، این تجربه می‌توانست به من درس‌های بسیار ارزشمندی بدهد. شاید بیدار شوم و متوجه شوم که قدرت واقعی در دیده شدن و تعامل با دیگران نهفته است. به جای نامرئی بودن، شاید بهتر باشد که با تمام وجود در زندگی حاضر باشم و از فرصت‌های ارتباطی استفاده کنم. در نهایت، نامرئی بودن یک ایده جذاب و شگفت‌انگیز است، اما باید به این فکر کنم که ارزش واقعی در کنار دیگران بودن و ارتباط برقرار کردن است. دنیای ما نیازمند افرادی است که با همدیگر ارتباط برقرار کنند و از تجربیات مشترک لذت ببرند.

FaFa

ریاضی دهم

اگر روزی می‌توانستم نامرئی شوم، همچون نسیمی بی‌صدا در میان آدم‌ها می‌گذشتم؛ بی‌آنکه دیده شوم، بی‌آنکه شناخته شوم. می‌رفتم به جاهایی که همیشه آرزوی دیدنشان را داشتم؛ پشت پرده‌ی رازها، میان کتاب‌های قدیمی، در دل سکوت شب. کمک می‌کردم به کسانی که نیاز دارند، بی‌آنکه نامی از من بماند. اما با گذشت زمان، می‌فهمیدم که دیده شدن هم نعمتی‌ست. آدمی برای دوست داشتن، برای شنیده شدن، باید دیده شود. نامرئی بودن شاید شیرین باشد، اما دل آدم گاهی برای یک نگاه، یک لبخند، یک سلام ساده تنگ می‌شود. از چت جی پی تی گرفتم.

amirali.

ریاضی دهم

میخوام یه شعبده باز شممم ولی گم شم دیگه پیدا نشمممم +ننویسیااااا شعر از دایی لنا‌ بود

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت