واسه انشا موضوع های داستانی رو من چجوری شروع کنم و چجوری نتیجه بگیرم آخه؟؟ 🥲 به بهترین روش تاج می دم🥺😭

بیین انشاهای منو نگاه کن و لذت ببر خدا انشا هستم 😄🤣 می‌رسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی است آن زمان هر دل فقط یک بار عاشق می شود من هم در تمام عمرم فقط یک بار عاشق شدم و به معنای واقعی عشق در نگاه اول بود ، عاشق فردی که عشق تمام عالم از آن اوست ، عاشق فردی که لحظه اول دیدار با عالم ، تنها زیبایی او را دیدم که رضوان این عالم فانی را در خود نهان کرده بود ، که در چشمانش تنها خورشید می‌تابید برای ماه من ، که شاید بدرخشد و چه بسا کدام نادانی رضوان را در دورخی که در آن زندانی شده رها می‌کند چونان که تمام ما هیچ گاه آغوش او را بر خدای این عالم ترجیح نخواهیم داد مادر کلامیست که، محبت و عشق ، آرامش ، درخشش و رضوان را در حرف های خود به نمایش می گزارد مادر کلامیست که قلبی از خدا را درون یک انسان به نمایش می گذارد پس ، تمام عمر میترسیدم از رها کردن او و یارش تمام عمر ستایش میکردم برگزیده خیش را تمام عمر معتقد بودم ، شاید تمام ما به دروغ بگوییم قطعا محبوب ترین فرد برای ما خداست اما در دلهایمان اول مادر جای دارد بعد پدر و سپس خدا اما باز هم می‌گویم مادر من دارای نور و فروغ خداوند است پس عاشق او بودن عاشق عشق بودن است به یاد می‌آورم زمانی را که پدرم خواهان آب بود پروردگارم زمین را در اقیانوس غرق کرد او نور را طلب کرد ، خداوند ستاره ای را به نوری آمیخت که نظیر نداشت و خورشید نامیده شد و پدرم در حصرت یک الاهه از پرودگار الاهه ای آسمانی را طلب کرد او جوابی نگرفت تا که پس مرگ به چشمان خود دید او دارا بود دارای الاهه آسمانی که رضوان زیر قدم های او زنده است دید که خورشید برای او می‌تابد آب برای او آسمان را نقاب خود می کند آینه ها آرزوی تابیدن چهره نورانی اورا در خود دارد و ما گاهی هیچ یک از اینها را نمی‌بینیم پس می پرستم نعمتی که زمین و آسمان و بهشت و جهانیان به پای او زنده هستند خب چطور بو؟؟