ریاضی دهم -

فصل2 ریاضی دهم

Mo*Hadi-8--8 Sa*+ghi

ریاضی دهم. فصل2 ریاضی دهم

اگر AوBزیر مجموعه‌ هایی از مجموعه مرجع U باشد به طوری که n(U)=120وn(A)=45وn(B)=25و 25=(اBشتراکn(A باشد عبارت زیرا بدست آورید n(ÀUB)=

جواب ها

جوابی تا کنون ثبت نشده

‌‌‌‌

ریاضی دهم

سلامم موضوعش چی باشع؟

جواب معرکه

M. A

ریاضی دهم

یه روزی روزگاری، در یک روستای کوچیک، یک مردی به نام 'حسن' زندگی می‌کرد. حسن آدمی بود که همیشه در حال خواب بود و هیچ وقت کار خاصی نمی‌کرد. اما یک روز تصمیم گرفت که زندگی‌اش رو تغییر بده و به دنبال یک شغل بره. حسن به بازار رفت و دید که یک مغازه‌دار داره میوه می‌فروشه. حسن به مغازه‌دار گفت: 'من می‌خوام کار کنم، می‌تونی منو استخدام کنی؟' مغازه‌دار با تعجب گفت: 'چرا نه! اما باید هر روز صبح زود بیای و میوه‌ها رو بچینی.' حسن با خوشحالی قبول کرد و از فردا صبح زود به مغازه رفت. اما حسن به جای چیدن میوه‌ها، خوابش برد و زیر درخت سیب خوابش برد. وقتی مغازه‌دار اومد، حسن رو دید و با صدای بلند گفت: 'حسن! بیدار شو! چرا کار نمی‌کنی؟' حسن خواب‌آلود گفت: 'من دارم کار می‌کنم! دارم سیب‌ها رو می‌چینم!' مغازه‌دار با خنده گفت: 'تو که خوابیدی! سیب‌ها خودشون می‌افتن!' حسن با نگاهی جدی گفت: 'آره، اما من دارم بهشون روحیه می‌دم که بیفتن!' مغازه‌دار نتونست جلوی خنده‌اش رو بگیره و گفت: 'باشه، اما از فردا باید جدی‌تر کار کنی!' از اون روز به بعد، حسن تصمیم گرفت که هر روز صبح زود بیدار بشه و کار کنه. اما هر بار که می‌خواست کار کنه، یه دلیلی پیدا می‌کرد که بخوابه. یک روز، حسن به بازار رفت و دید که یک مردی داره میوه‌ها رو می‌فروشه. حسن با خودش گفت: 'چرا من باید کار کنم؟ می‌تونم فقط میوه‌ها رو بخرم و بفروشم!' پس حسن شروع کرد به خرید میوه و فروشش. اما چون هیچ وقت نمی‌تونست بیدار بمونه، همیشه میوه‌ها رو می‌خرید و می‌خوابید. در نهایت، حسن به معروف‌ترین خواب‌آور روستا تبدیل شد و همه می‌دونستن که اگر می‌خوان بخوابن، باید پیش حسن برن! و این‌طوری حسن به یک شغل جدید رسید: 'خواب‌آور رسمی روستا!' 😂 امیدوارم خوشت اومده باشه! 😊

Atoosa jk

ریاضی دهم

روزی روزگاری، دختری به نام سارا تصمیم گرفت که یک جشن تولد برای خودش بگیرد. او با دوستانش، مریم و نازنین، برنامه‌ریزی کردند و هر کدام وظیفه‌ای بر عهده گرفتند. مریم کیک شکلاتی درست کرد، نازنین دسرهای خوشمزه تهیه کرد و سارا هم قرار بود کیک را تزئین کند. روز جشن، وقتی نوبت به بریدن کیک رسید، سارا متوجه شد که چاقو فراموش کرده‌اند! همه با هم خندیدند و نازنین پیشنهاد داد که با چنگال کیک را تقسیم کنند. بچه‌ها شروع به مسابقه کردند و هر کدام سعی می‌کردند کیک را با چنگال به تکه‌های کوچک تقسیم کنند. در نهایت، با خنده و شادی، جشن تولد سارا به یک روز فراموش‌نشدنی تبدیل شد و آن‌ها یاد گرفتند که مهم‌ترین چیز در جشن، دوستی و شادی است! بعد از جشن، سارا و دوستانش تصمیم گرفتند که هر سال یک جشن تولد خلاقانه برگزار کنند. این تجربه باعث شد که آن‌ها بیشتر به خلاقیت و همکاری اهمیت بدهند و هر بار با ایده‌های جدیدی به جشن‌هایشان روح تازه‌ای ببخشند. از آن روز به بعد، دوستی آن‌ها قوی‌تر از همیشه شد و هر کدام به یادگار آن جشن، یک چنگال رنگی به عنوان نماد دوستی‌شان نگه داشتند!

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت