به نام پاییز:قلبم رابه نام تو زدم شاید بعدازمرگم تمام عشقم به تو برسد،آنگاه است که پشیمان میشوی چراقلبم راهزار تکه کردی،تکه های خونی قلبم راهدیه تومیکنم،شاید دست ازدلشکنی برداری،گوشه گوشه قلبت پرازدلشکنیست.بی رحمی درچشمانت موج میزند،برسردلدادگان آوارمشو.
دنیادوروز است درکنارسفیدی لباست سیاهی عمیقی خفته،مواظب باش بیدارش نکنی!اگربیدارشد رهایش بکنی.تمامی شاخه هایم راازسردیت سرشار کردی،یخ میزنم دراحساست.قلبم دیگر گرمای گذشته راندارد.
برگ های سبزم رابه رنگ زیبایی درونت درآوردی،ولی امان که بی تفاوتیت باعث شد ازشاخه هایم جداشوند.توبرای من هیچ نگذاشتی ولی من برای توشبهاوروزها انتظار کشیدم،افسوس همه برباد رفت ولی بازهم معرفت بهار جان میبخشد.راست است که میگویند من در انتظار او،اودرانتظاردیگری