فارسی ششم -

درس 2 فارسی ششم

علیرضا صالحی

فارسی ششم. درس 2 فارسی ششم

انشا یک روز بارانی بدون چتر معرکه میدم

جواب ها

کوثر محمدی

فارسی ششم

یک روز بارانی بدون چتر می‌تواند تجربه‌ای جالب و متفاوت باشد. صبح که از خواب بیدار شدم، صدای باران را شنیدم که به آرامی بر روی پنجره می‌بارید. بوی خاک خیس و تازگی هوا، حس خوبی به من داد. تصمیم گرفتم به جای ماندن در خانه، به بیرون بروم و از این روز بارانی لذت ببرم. با یک جفت کفش مناسب و یک ژاکت گرم، به خیابان‌ها رفتم. باران به آرامی می‌بارید و من احساس می‌کردم که قطرات باران بر روی صورتم می‌خورد و حس تازگی و شادابی به من می‌دهد. درختان و گل‌ها در این روز بارانی به طرز زیبایی درخشان بودند و رنگ‌های آن‌ها بیشتر به چشم می‌آمد. در حین قدم زدن، متوجه شدم که مردم دیگر هم در حال لذت بردن از باران هستند. برخی از آن‌ها زیر سایه درختان پناه گرفته بودند و برخی دیگر با لبخند و شادی در حال دویدن بودند. بچه‌ها با خوشحالی در چاله‌های آب می‌پریدند و صدای خنده‌هایشان فضای اطراف را پر کرده بود. بدون چتر، احساس آزادی بیشتری داشتم. باران به من یادآوری می‌کرد که زندگی همیشه به آن شکلی که ما می‌خواهیم پیش نمی‌رود، اما می‌توانیم از هر لحظه لذت ببریم. وقتی به خانه برگشتم، با قلبی شاد و روحی تازه، به یاد آن روز بارانی و لحظات خوشی که تجربه کرده بودم، لبخند زدم. این روز بارانی بدون چتر برایم یادآور این بود که گاهی اوقات باید از محدودیت‌ها فراتر برویم و به زندگی با دیدی مثبت نگاه کنیم.

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت