موضوع غیر طنز تو تصویر هست .
موضوع طنز👇👇
ایستادن توی صف.
پیرزن ایستاده بود توی صف و جوانی خوش پوش از او پرسید مادر اخرین نفر شما هستید پیر زن در حالی که که عینک ته استکانی اش را روی بینی جاب جا می کرد.
گفت اره مادر جان بعد پشت سر پیر زن توی صف ایستاد ...و همین مکالمه کوتاه باعث شد شروع کند به حرف زدن ...او گفت من از بچگی دوست دارم یک مادر بزرگ داشته باشم .اشک در چشم های پیر زن جمع شد بعد بلور های محرمانه کم کم صورتش را خیس کرد.یک لحظه فکر کردم اگر اجاقش کور نبود الان عزیزی همسن و سال همین پسر داشت.