جواب معرکه
روز تعطیل بود و بعد از مدتها به همراه خانواده و فامیل به باغ آمده من من که حوصله شلوغی را نداشتم بعد از ناهار کمی دورتر از بقیه در زیر سایه یک درخت گردو نشست و به درختی که دادم بیحوصله اطراف را نگاه میکردم که مورچه کوچکی نظرم را جلب کرد تلاش او برای برداشتن تکیه نانهایی که پدرم از سفره روی خاک تکانده بود برایم جالب بود مورچه با اشتیاق فراوانی بین تیکههای نان این طرف و اون طرف میرفت و میخواست که یکی از آنها را بردارد کمی که گذشت تعداد آن افزایش یافت مورچهها پشت سر هم ردیف شدند و به محلی که نانها در آنجا قرار داشت میآمدند وقتی دیدم بعضی از آنها در میان میان راه ایستادهاند و برای هم سر تکان میدهند خندهام گرفت و یاد سلام و احوالپرسی خودمان انسانها افتادهام تکههای نان را ریزتر کردم تا کار آنها راحتتر شود اما میدانستم که مورچهها تحمل و وزنهای بسیار سنگینتر از خود را دارند و میتوانند آنها را تحمل کند پایان