«به نام غم با آهنگ شاد »
موضوع :گفت و گوی میان غم و شادی .
شادی همان قصیده ی زیباییست که روح را از درون به گلستانی تبدیل میکند که یک لبخند بیانگر این همه زیباییست اما پشت دیوار وجود چیزی وجود دارد به نام غم فکر کنم عاشق شادیست چون هروقت صدایش را میشنود سریع خودش را می رساند ،شادی دوست ندارد غم اورا آغوش بگیرد اما داستان این دو بسیار متفاوت است . غم بسیار زود جا پیدا می کند گاهی با یک کلمه یا به یاد آوردن یک خاطره که تاوان آن هم گاهی صدای شکستن است نه شکستنِ برگ ها زیر قدم ها یا یخ ها زیر نور خیر بلکه شکستن قلبی با گوشواره های رنگی اما شادی بر خلاف غم کمی خجالت میکشد رسم دلبری بلد نیست شاید او عاشق ماهری نیست دیر می آید مثل حرف زدن درونگرایی که وقتی می سراید جان را به فکر جنون می کشاند ،آری غم و شادی مثل جاده ای دو سر می مانند که هردو انسان را به آغوش گرفته اند یکی می شکند و دیگری می شکافد و آدمی جز سکوت حرفی برای این دو بیگانه آشنا ندارد .
«قلم گیتاریست »
امیدوارم خوب باشه رفیقم