وقتی به ساحل قدم میگذارم، گویی وارد دنیایی دیگر میشوم. دنیایی که در آن صدای امواج، موسیقی دلنشینی مینوازد و رقص نور خورشید بر پهنه آبی دریا، تابلویی بینظیر را به تصویر میکشد. ساحل، تنها یک مکان جغرافیایی نیست؛ بلکه پناهگاهی است برای روح خسته و مرهمی است بر دلهای گرفته.
تماشای امواج خروشان که با سماجت به ساحل هجوم میآورند و سپس با تسلیم، به عقب بازمیگردند، مرا به یاد گذر عمر میاندازد. هر موج، نمادی از یک لحظه است؛ لحظهای که میآید، میدرخشد و سپس در دریای بیکران زمان محو میشود. اما این گذر، نه تنها تلخ نیست، بلکه یادآور این نکته است که زندگی، جریانی پیوسته است و هر پایانی، آغازی نو را به همراه دارد.
قدم زدن بر روی شنهای نرم و خنک، حس لطیفی را در وجودم بیدار میکند. گویی تمام نگرانیها و دغدغههایم را به دست امواج میسپارم تا با خود به اعماق دریا ببرند. در این لحظات، تنها من هستم و ساحل، و یک سکوت پرمعنا که از هر سخنی رساتر است.
صدای خندههای کودکانی که در حال ساختن قلعههای شنی هستند، طنینانداز میشود و مرا به دوران کودکیام میبرد. زمانی که دنیا برایم به همین اندازه زیبا و بیدغدغه بود. تماشای آنها که با چهرههای آفتابسوخته و دستهای گلی، غرق در شادی هستند، مرا به یاد این نکته میاندازد که خوشبختی، در چیزهای کوچک و ساده زندگی نهفته است.
غروب خورشید در ساحل، تماشاییترین منظرهای است که میتوان دید. هنگامی که خورشید، آرامآرام در دل دریا فرو میرود، آسمان با رنگهای نارنجی، صورتی و بنفش نقاشی میشود. این لحظات، سرشار از آرامش و سکون است و فرصتی است برای اندیشیدن به زندگی و قدردانی از زیباییهای آن.
ساحل، مکانی است برای تجدید قوا، برای یافتن آرامش و برای اتصال به طبیعت. مکانی که در آن میتوان از هیاهوی زندگی روزمره دور شد و به صدای قلب خود گوش داد. من عاشق ساحل هستم؛ زیرا ساحل، یادآور این نکته است که زندگی، سفری است پر از زیباییها و شگفتیها.
موضوع ساحل تاج میدی