صفحه 11 :جمله: همگی / فروغ: روشنایی / حق: خدا
صفحه 12( به بعد(: غوغا: همهمه / انگار: گویی / برخاست: بلند شد / غلتید: چرخید / راز و نیاز: مناجات / فارغ: آسوده / رهسپار: راهی سفر /
افق: کرانهی آسمان / کوچ کردن: جابجایی و سفر / پیغمبر: پیام آور / زائر: زیارت کننده / زنجره: جیرجیرک / کام: آرزو
صفحه 16 :اندرز: نصیحت / ایام طفولیت: دوران کودکی / متعبد: اهل عبادت / شب خیز: شب زنده دار / رحمت اهلل علیه: رحمت خدا بر او
باد / همه شب: تمام شب / مصحف: کتاب مصحف عزیز: قرآن / بر کنار گرفته: در بر گرفته / طایفه: گروه / گِرد: دور، اطراف / دوگانه:
نماز دو رکعتی / بگزارد: به جا بیاورد / غفلت: بی خبری / خفته: خوابیده / که مردهاند: بلکه مردهاند / جان پدر: عزیز بابا / به از آنکه: بهتر از
آنکه / پوستین: لباسی از جنس پوست / خلق: مردم
کنجکاوی: جست و جو برای یافتن چیزی / فراگرفتن: یاد گرفتن، آموختن / مینگریستم: نگاه میکردم / هیجان: برانگیختگی و التهاب
درونی / معرفت: شناخت / زالل = گوارا: خوشایند، لذت بخش / یقین: اطمینان کامل / شگفت: حیرت برانگیز، عجیب / عظمت: بزرگی و
شکوه / جالل: عظمت / جاذبه: گیرایی، جذابیت / کِشته: آنچه کاشته شده / غرقه: غرق شده / اعجاز: شگفتی / مُذاب: ذوب شده / گام: قدم
/ کشتزار: محل زراعت / برافراشته: بلند کرده / نشاط: شادابی / غرور: احساس سربلندی / خشنودی: رضایت / گویی: انگار / دیرینه: قدیمی
خویشاوند: فامیل، اقوام / نخستین: اولین / آداب دان: آگاه به راه و رسم معاشرت زندگی / نهال: بوته / وداع: خداحافظی / سرشار: پُر، مملو /
معصوم: بیگناه / زمزمه: سخن زیرلب / نظر: نگاه / هوشیار: انسان متفکر / ورق: برگ / معرفت: شناخت / کردگار: خدا / تلخیص: خلاصه کردن
صفحه 23 :کژال: غزال، آهو )در اینجا اسم مادر( / روناک: روشن )در اینجا اسم فرزند( / بغل زد: در آغوش گرفت / کابوک: نوعی کبک )در
اینجا اسم عمه( / لُپ: گونه / قنداقه: پارچهای که نوزاد را در آن میپیچند / رولَه: )به زبان کردی( فرزند
صفحه 24 :ریگ: سنگ ریزه / گالش: دمپایی پالستیکی / برجا ماند: ایستاده ماند، متوقف شد / صخره: تخت سنگ / آبادی: د ه، روستا / پی
گلّه: دنبال گلّه / زوزه: نالهی سگ و گرگ / تنگ به خود فشرد تنگ: محکم، با فشار / گرگ آمادهی خیز بود خیز: حمله / میجهید:
میپرید / ههژار: مظلوم و ستمدیده )در اینجا اسم شوهر( / قُرو ه: یکی از روستاهای کردستان / دمی بعد: لحظهای بعد / خیش: وسیلهای
برای شخم زدن، گاوآهن / مویه میکرد: گریه میکرد / زار زد = ضجه زد: بلند گریه کرد / صورت خراشید: چنگ به صورت کشید
صفحه 25 :دایه: )به زبان کردی( مادر / هراسان: حیرت زده، ترسیده
صفحه 26 :بر سر زنان: در حال ناله و زاری/ خرناسه: صدای خرخر کردن / معطل: منتظر، بالتکلیف، بیکار / در هم پیچید: درگیر شد /
خیره شد: زل زد، چشم برنداشت
صفحه 27 :ب دَرَد: )در اینجا( زخمی کند، بکُشد / خراش عمیق: رخم جدی و کاری / سخت ترسیده بود: به شدت ترسیده بود / گلویش را با
فریادی بلند خراشید خراشید: زخمی کرد، آسیب زد / مجال: فرصت، وقت الزم / زُل زد: خیره شد/ زُل: نگاه خیره / قوه: نیرو و قوت،
توان
صفحه 28 :اندوه: غم / گسترده شد: پهن شد / روی گرداند: بازگشت / برهاند: رها کند / تقال: کوشش، تالش / هق هق: صدای بریده
شکفتن: شکوفا شدن، روییدن / مژده: خبر خوب / گلشن: گلستان
صفحه 32 :نسل: نژاد، دودمان / جوشان: در حال جوشیدن، جوشنده / استعداد: توانایی، قابلیت / اهل فکر کردن: عالقهمند به فکر کردن /
تحلیل: بررسی / مشاهده: د