nadia

علوم تجربی هشتم. فصل2 علوم هشتم

انشا در مورد به به هر کجا که روی آسمان همین است

جواب ها

جواب معرکه

𝓪𝓽𝓸𝓼𝓪

علوم تجربی هشتم

برو تو تلگرام ربات انشا نویس هست موضوعتو بده برات بنویسه اصلنم تو اینترنت نیست

جواب معرکه

alireza dorzadeh

علوم تجربی هشتم

آسمان بزرگ است و بی‌انتها. ژرف و پر رمز و راز. مامن‌گاه خورشید است، خانه ماه و ستاره، جاده ابرهای گذرا. صبح که می‌شود خورشید را فرا می‌خواند تا با تلالو نور بر پیکرش، رنگ آبی تنش را به رخ جهانیان بکشاند. آغوش باز می‌کند و ابرها را در بر می‌گیرد و به زمینیان لبخند می‌زند. آسمان هرروز آینه به دست می‌گیرد و چهره خود را با ابرها می‌آراید. باید سر بلند کرد و زیبایی‌هایش را به نظاره نشست. چراکه در ثانیه‌ای بادی می‌وزد و چهره آسمان را پاک می‌کند از ابر و آن هنگام است که تا ابدیت را می‌توان در چشمان آسمان دید. همیشه آرزو داشتم روی ابرها پا می‌گذاشتم. دوست داشتم دست‌هایم را بلند می‌کردم و تکه‌ای از آنها را مال خود می‌کردم. یا که آغوش می‌گشودم و آسمان را بغل می‌کردم. اما غافل از اینکه آسمان دست نیافتنی است و وسعتش در آغوش زمینیان نمی‌گنجد. شاید برای همین است که هنوز هم سخاوتمند است و نور و بارانش را نثار زمین می‌کند. فقط می‌توان زیر سقف بلندش ساعت‌ها قدم زد و با ساکنانش نجوا کرد. به ستارگانش چشم دوخت و وسعت قلبش را ستود. آسمان هم مثل ما آدم‌هاست. هرروز چندباری رنگ عوض می‌کند. آبی می‌شود، زرد، قرمز، سیاه. حال و احوالش همیشه ثابت نیست. گاهی طوفانی است و گاهی ابری. دلش هم که بگیرد می‌بارد. بیشتر وقت‌ها آرام است. البته گاهی هم می‌غرد. اما هرچه هست زیباست. هررنگی که باشد تماشایی است. چه ببارد چه صاف باشد دیدنی است. حس کردنیست. دل زمین که بگیرد دل آسمان هم می‌گیرد. آنقدر می‌بارد تا روح تازه‌ای به سیاره خاکی بدهد. جان زمین به آسمان بند است. اما این روزها چیزی جز دود و سیاهی از زمین نصیب آسمان نمی‌شود. سایه سیاهی زمین بر پیکر آبی آسمان می‌افتد و لذت تماشایش را پنهان می‌کند. جان زمین به آسمان بند است. بیایید جان زمین را از آن نگیریم. ترو خدا تاج ومعرکه بدهید و من را دنبال کنید تا برایتان دعا کنم

سوالات مشابه فصل2 علوم هشتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام