در یک روز آفتابی، یک دزد بیرحم یک پیراهن زیبا را از یک فروشگاه دزدید. او این پیراهن را به پسرش داد تا به بازار ببرد و بفروشد. پسر با خوشحالی و همراه با امیدهای بزرگ، پیراهن را به بازار برد؛ اما اتفاق ناگواری رخ داد و پیراهن از او دزدیده شد.
وقتی پسر به خانه برگشت، پدرش با نگرانی از وضعیت پیراهن پرسید: «پیراهن را به چه قیمتی فروختی؟» پسر با آرامش و صداقت گفت: «به همان قیمتی که شما خریده بودید!» این جواب، قلب پدر را با آرامش و اعتماد به دل میبندید.
لطفاً تاج بدید با تشکر ...