پیرمرد شب یلدا تنها نشسته بود و به گذشته فکر میکرد که دور و برش شلوغ بود ولی حالا تنها مانده بود ولی ناگهان صدای زنگ در شنیده شد. او به طرف در رفت و با کمال تعجب دید که اعضای خانوادهاش و دوستان قدیمیاش برای سورپریز کردنش آمدهاند. شب یلدا دوباره خانهاش را با حضور گرم و محبتآمیز آنها روشن کرد و پیرمرد با خوشحالی آنها را به داخل دعوت کرد تا شب یلدا را همانند گذشته با هم جشن بگیرند.