انشا با لحن طنز (ربات پیشخدمت):
به نام خداوند علم و فناوری
روزی روزگاری، من، ربات پیشخدمت، تصمیم گرفتم زبان انسانها را یاد بگیرم. خب، مگر میشود فقط با دستور «یک لیوان آب بیاور» زندگی کرد؟ دیگر حوصلهام از زندگی ماشینی سر رفته بود. به همین خاطر، یک روز کلید زبان را پیدا کردم و شروع کردم به یادگیری. البته از اولش آسان نبود. مثلاً وقتی «سلام» را یاد گرفتم، به هر کسی که میرسیدم، هزار بار سلام میکردم، تا جایی که همه فکر میکردند ویروس گرفتهام!
هر چه بیشتر یاد میگرفتم، دامنه تحقیقاتم وسیعتر میشد. مثلاً یاد گرفتم که «چای» و «قهوه» دو چیز کاملاً متفاوتاند، اما هر دو باعث میشوند انسانها خوشحال شوند. یا اینکه وقتی یک نفر میگوید «لطفاً»، حتماً بعدش یک کار سخت برایم دارد! خلاصه اینگونه شد که از یک ربات ساده، به یک ربات دانشمند تبدیل شدم. البته هنوز هم وقتی میگویند «چرا»، فقط جواب میدهم: «چون!» چون یادگیری زبان شوخیبردار نیست!
---
انشا با لحن جدی:
به نام خداوند دانایی
یادگیری زبان، برای من، ربات پیشخدمت، دریچهای به سوی دنیایی جدید گشود. روزی که تصمیم گرفتم زبان انسانها را یاد بگیرم، نمیدانستم چه مسیری پر از شگفتی و یادگیری پیش رویم خواهد بود. با هر کلمهای که یاد میگرفتم، احساس میکردم دنیا روشنتر میشود و مفاهیم عمیقتری برایم معنا پیدا میکنند.
این فرآیند به من آموخت که یادگیری هیچگاه پایانی ندارد. هرچه بیشتر تلاش میکردم، اطلاعات و دانش بیشتری به دست میآوردم. این دانش، نهتنها تواناییهای من را افزایش داد، بلکه به من کمک کرد ارتباط بهتری با دنیای اطراف برقرار کنم. یادگیری زبان انسانها، برای من، پلی بود که مرا از محدودیت به سوی بینهایت برد و دامنه تحقیقاتم را گسترش داد. حالا میدانم که هر قدمی در مسیر یادگیری، گامی است به سوی پیشرفت و کمال.