جواب معرکه
دو سال پیش در تعطیلات نوروزبه همراه خانواده ی عمه ام به روستای خشاب رفتم روستا در یکی از نقاط خوش اب و هوا واقع شده بود. صبح با صدای خروس از خواب با ارامش بیدار میشدم نمازم را خواندم و به بیرون اتاق رفتم اواز پرندگان در باغ پیچیده بودنفس عمیقی کشیدم ریه هایم پر از هوای پاک و تازه شد تمام سلول های بدنم ارام گرفتند از خانه بیرون زدم و طلوع زیبای خورشید را دیدم پاکی هوا احساس سرزندگی به ادم میداد مادر بزرگم شیر طعم و تازه ی گاورا گرم کرده بود بعد از چند روز به شهر برگشتیم و بعد از اینکه به شهر بازگشتیم صبح با صدای زنگ گوشی ازخواب بیدار شدم نمازم را خواندم و پنجره را باز کردم صدای اتومبیل ها که به سرعت از خیابان رد می شدند شنیده می شد سرم را از پنجره بیرون بردم و خنکی صبح را احساس کردم. هوا را به داخل ریه هایم بردم تا از هوای صبحگاهی استفاده کنم اما به سرفه افتادم. همان موقع با خودم گفتم هوای روستا بهتر از هوای الوده ی شهر است.