اینو خودم نوشتم فقط کاغذ در دسترسم نبود درضمن تیزهوشانی هستم و بیست شدم.کرونا که تمام شد، تا چند هفته و چند ماه، بیشتر از همیشه قدر زندگی را خواهیم دانست، کمتر بهانه خواهیم آورد و بیشتر لبخندخواهیم زد.
کرونا که تمام شد، کافه ها و پیاده روها مملو از آدم های شادی خواهد شد که به جای ماسک، لبخند به لب دارند و به جای فاصله، از یکدیگر آرامش می گیرند.
کرونا که تمام شد، کنار هم خواهیم نشست و باورمان نخواهدشد که چند ماه قبل چه روزگار غریبانه ای داشتیم، عکس های دوران قرنطینه و سختی را نگاه خواهیم کرد و به چهره های ماسک زده مان خواهیم خندید.کرونا که تمام شد، چقدر《یادت هستِ》مشترک داریم برای گفتن و چقدر افسوس ناگزیر داریم برای خوردن، افسوسِ درد تحمیلی و مبهمی که ریشه ی دقیقی نداشت، افسوسِ پاره عمری که در اضطراب و انزوا تباه شد، افسوسِ آنانی که رفته اند و بازگشتی ندارند، افسوسِ روحی که زخم های عمیقی برداشته...کرونا که تمام شد، ما آدم های قوی تری شده ایم، آدم هایی که انتهای اندوه را به چشم دیده اند و به استخوان، لمس کرده اند، آدم هایی که پوستِ صبر و طاقتشان کلفت تر شده، آدم هایی که آنقدر سیاهی دیده ا