فارسی پنجم -

درس 5 فارسی پنجم

مدینه تاجیک

فارسی پنجم. درس 5 فارسی پنجم

داستان در مورد درس چنار و کدوبن لطفا لطفا حل کنید زود

جواب ها

روزی بود وروزگاری توی یک جنگل سرسبز یه چنار یه کدو بود کدو که بعد از ۲۰روز به بلند ترین شاخه ی چنار رسیده بودگفت:«تو چند ساله ای؟» چنار گفت:«۲۰۰ساله» کدو گفت:«من که کمتر از بیست روز به بلند ترین شاخه ی تو رسیدم.... ولی تو خیلی تنبلی....» چنار به آرامی گفت:«وقتی که باد پاییزی، بر ما وزد معلوم می شود کدام، یک برتریم...!!!» معرکه یادت نره

اسراء نازی

فارسی پنجم

بوته ی   کدویی  در کنار درخت چنار بسیار قدیمی که این درخت چنار از سال های دور در اینجا زندگی میکرده و بسیار بلند بود ، رویید بوته ی کدو در طول بیست روز آنچنان رشد کرد و قامت بلندی گرفت که کاملا دور درخت چنار پیچید و به آخرین برگ او در نوک درخت رسید بوته ی کدو چون خود را بالاتر از درخت چنار دید مغرور شد و نگاهی به چنار کرد. از چنار پرسید : تو چند ساله هستی ؟ چنار جواب داد : بیشتر از دویست سال. کدو به او خندید و با لحن مسخره آمیز گفت : من در عرض بیست روز از تو بلدتر شدم . تو چقدر تنبل هستی. چنار به او گفت : ای کدو امروز روز داوری و قضاوت برای اثبات برتری نیست فردا که باد پاییزی بر من و تو بوزد آنگاه معلوم خواهد شد که کدام یک از ما بهتر هستیم. اما کدو میخندید. فصل پاییز فرا رسید و بادهای بسیار سهمگین می وزید. باد آنچنان کدو را با خودش برد و از جا کند که هرچقدر تلاش میکرد که خودش را کنار درخت چنار جای دهد اما نمیتوانست باد او را با خود برد و درخت چنار به دلیل استقامت بالا در جای خودش ماند. معرکه یادتت نشه

امیرسام

فارسی پنجم

فالو کن تا بگم

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت