شبی در محفلی با آه و سوزی
شنیدستم که پیر پاره دوزی
معنی: شبی در یک مجلسی، شنیدم که شخص پیری که شغلش پینه دوزی بود، با آه و گریه گفت.
چنین می گفت با سوز و گدازی
گِلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
معنی: آن پیر پینه دوز غمگینانه گفت: روزی در حمام بودم که گِل خوشبویی را دوستی به دستم داد.
گرفتم آن گِل و کردم خمیری
خمیری نرم نیکو چون حریری
معنی: آن گِل را ورز دادم و خمیرش کردم. خیلی نرم بود؛ درست مانند حریر.
حریر= پارچه یا پیراهن ابریشمی
معطر بود و خوب و دلپذیری
بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم
معنی: آن گِل، خوشبو بود و دلنشین. به گِل گفتم تو گِلی یا عطر؟ چرا که از بوی خوش تو مست شده ام.
عبیر = مخلوطی از گیاهان خوشبو مانند مشک، صندل، زعفران و گلاب.
همه گِل های عالم آزمودم
ندیدم چون تو و عبرت نمودم
معنی: من همه گِل های دنیا را امتحان کرده ام اما هیچ کدام مثل تو خوشبو نبودند. به همین دلیل توجهم به تو جلب شد.
چو گِل بشنید این گفت و شنودم
بگفتا من گِلی ناچیز بودم
و لیکن مدتی با گُل نشستم
معنی: وقت گِل این حرف های من راشنید، گفت: من در ابتدا گِل بد بو و خوار و ذلیلی بودم اما مدتی در کنار گُل خوشبو نشستم.
گُل اندر زیر پا گسترده پر کرد
مرا با همنشینی مفتخر کرد
معنی: گُل، گلبرگ هایش را زیر پای من ریخت و به من افتخار داد که با او همنشین شوم.
چو عمرم مدتی با گُل گذر کرد
کمال همنشین در من اثر کرد
و گر نه من همان خاکم که هستم
معنی: چون مدتی از روزهای عمرم را با گُل سپری کردم، بالاخره خوبی های او در من هم اثر گذاشت و من هم مثل او خوشبو شدم. وگرنه اصل من همان خاک ناچیز است.