جواب معرکه
سلام جواب این سوال داخل متن کامل توضیح دادم
نور کوچکی به صورتم خورد. بالا نگاهی انداختم ماه مقابل من پشت اون پنجره کوچک سفینه فضایی دیده میشد دوربین عکاسی برداشتم منتظر بودم تا سفینه روی ماه بشینه وقتی نشت منتظر بودم در سفینه باز شه همراه دو نفر دیگه از سفینه پیاده شم.
در مقابلم یه سفیه بزرگ سیاه رنگی وجود داشت که هیچ چیز جز ماه دیده نمیشد.
سیاهی همه جارو فرا گرفته و هوا سرد بود یه صحرا دیدم که بار رنگ مشکی و خاکستری ترکیب شده بود و سکوت همه جا بود و می توانستم صدای قلبم که بوم بوم میکوبید رو با آرامش کوش بدم.
احساس می کردم که من اینجا هستم، در ماه، یک قدم کوچک برای من بود اما یک پرش بزرگ برای من.
و شروع به عکاسی کردم و تصمیم گرفتم چند روزی رو در ماه بمانیم تا آره دلم برای سرزمینم و خانواده ام بسیار تنگ شده است اما همچنان از بودم توی ماه لذت میبردم
تاج فراموش نشه