موضوع:هرکه درپی کلاغ رود،درخرابه منزل کند.
روزی بود روزگاری پسر جوانی بود که هرزمان کسی از اومیخواست کاری انجام دهد درپی بازیگوشی میرفت وخلاف گفته دیگران عمل میکرد.
روزی همراه برادرانش برای چیدن محصولات باغشان رفت اوکه حوصله کارکردن رانداشت یک باره متوجه کلاغی شدروب شاخه های درختان باغ جست وخیز میکرد وبه این طرف وآن طرف میرفت.
اوبه دنبال کلاغ سیاه به راه افتاد چون قصد داشت آن را باسنگ بزند .کلاغ ازاین طرف شاخه به آن شاخه وازاین دیوار به آن دیوارپرید.
پسرک زمانے به خود آمد به کلی ازروستاها وخانه هادورشده بود وسر از خرابه هادرآورده بود از آن روز هرکس که از زیر کار در رود وشانه خالے کندبا اومیگویند:هرکه درپے کلاغ رود،درخرابه منزل کند.