جواب معرکه
روزی روزگاری، در دوران طلایی علم و دانش، ابوعلی سینا، پزشک و فیلسوف بزرگ ایرانی، در حال آماده شدن برای یک امتحان مهم بود. او به قدری در علم و دانش توانا بود که همه او را به عنوان بزرگترین دانشمند زمان خود میشناختند. اما روز امتحان، ابوعلی سینا احساس کرد که شاید کمی نیاز به کمک داشته باشد!
او به فکر افتاد که چرا همیشه باید با زحمت و تلاش به جوابها برسد؟ پس تصمیم گرفت که یک تقلب جالب انجام دهد. ابوعلی سینا با خود گفت: 'من که عقل و دانش دارم، چرا از آن استفاده نکنم؟'
او به سراغ دوستش، ابنسینا، رفت و از او خواست تا به او کمک کند. ابنسینا هم با خنده گفت: 'چرا تقلب کنی؟ تو که خودت بهترین هستی!' اما ابوعلی سینا با چشمانی درخشان گفت: 'فقط برای سرگرمی!'
سپس ابوعلی سینا شروع کرد به نوشتن فرمولهای پیچیده و نظریههای علمی بر روی کاغذی کوچک. او این کاغذ را به زیر دامنش پنهان کرد و به سر جلسه امتحان رفت. وقتی که معلم وارد شد، ابوعلی سینا با لبخند به او سلام کرد و در دلش فکر میکرد: 'امروز روز خوبی خواهد بود!'
امتحان شروع شد و ابوعلی سینا به سرعت شروع به نوشتن کرد. اما وقتی که سوالات سختتر شدند، او ناگهان یاد کاغذ زیر دامنش افتاد! به آرامی کاغذ را بیرون آورد و شروع کرد به خواندن.
اما ناگهان! معلم با صدای بلندی گفت: 'ابوعلی! چه کار میکنی؟' ابوعلی سینا که دستش در حال لرزیدن بود، کاغذ را سریعاً پنهان کرد و با چهرهای معصوم گفت: 'من فقط داشتم به نظریههای خودم فکر میکردم!'
معلم با تعجب گفت: 'نظریههایی که زیر دامن تو هستند؟' و همه دانشآموزان شروع به خندیدن کردند. ابوعلی سینا که متوجه شده بود دستش رو شده است، با خنده گفت: 'خب، گاهی اوقات حتی بزرگترین دانشمندان هم نیاز به یادآوری دارند!'
در نهایت، ابوعلی سینا نه تنها امتحان را با موفقیت گذراند، بلکه درس بزرگی هم گرفت: 'تقلب هرگز راه حل نیست!' و از آن روز به بعد، او تصمیم گرفت که همیشه با تلاش و کوشش خود علم را بیاموزد، حتی اگر گاهی اوقات وسوسه شود که کمی تقلب کند!
و اینگونه بود که ابوعلی سینا نه تنها به عنوان بزرگترین دانشمند شناخته شد، بلکه به عنوان کسی که یاد گرفت که صداقت همیشه بهترین سیاست است!
تاج یادت نره🙃❤️